42

13.6K 1.6K 2.6K
                                    


سلام بر عشق های ننه😁🎈

چه طورید ترکیده ها؟؟😂✊🏽


چه خبر از امتحانات؟؟💩🤫

توجهتون رو به اتاق خواب هری جلب میکنم🙄☝🏾
#ژن_خوب

بابت بدقولی‌م متاسفم و برای جبرانش، پارت بعد رو  به محض اینکه ووتا به ۴۰۰ رسید آپ میکنم.
(حتی اگه همین امشب برسه😎💦)


۶۵۰۰ کلمست☺
پس اول از همه اون ستاره رو انگشت کنید و بعدش هم کامنت بزارید وگرنه سوزنتون میکنم😎📌

امیدوارم دوست داشته باشید☺✊🏽

_________________________________

.
.
.
.
.
.
.
.
.

د.ا.د لویی

" نههه....نهههه ولم کنننن!"

با بلندترین صدایی که میتونستم داد زدم و ثانیه‌ای بعد، از دنیای سیاه کابوس‌هام بیرون اومدم و با باز کردن چشم‌هام، به اون خواب لعنتی پایان دادم...

با ترس و وحشت روی تخت نشستم و همونطور که قلبم، دیوانه وار به سینم میکوبید، به اطراف نگاه کردم تا مطمئن بشم که اون این اطراف نباشه...

جاستین!...
کسی که کابوس این چند روزم شده...

صورت استخونی و رنگ پریده...

چشم های آبی و سردی که سرماش رو تا مغز استخونم حس میکردم...

حرف های کثیفی که مدام توی گوشم زمزمه میکرد...

لمس‌های پر شهوتش، روی نقطه به نقطه ی بدنم...

کبودی‌ها و لاوبایت هایی که تمام بدنم رو پر کرده و به گفته‌ی خودش، نشونه‌ی، هرزگی من، و در مقابل، نشونه‌ی مالکیت و قدرت اونه!...

تمام این چند روز، این طور گذشت...
هر روز و هر روز و هر روز!...

نمیدونستم دقیقا چقدر بهم خیره میشد، اما هر وقت که از خواب بیدار میشدم و چشمامو باز میکردم، صورت کریه‌ش رو تو فاصله‌ی کمی از خودم میدیدم در حالی که با چشم‌های گرسنش بهم خیره شده بود...

مدام بهم میگفت که من یه هرزهم و اگه دستور هرمن برای سالم نگه داشتنم نبود، تاحالا ازم استفاده میکرد و بهم تجاوز میکرد...

چند وقت بود که به چشم بقیه، فقط یه 'بدن' بودم؟؟..

نفس نفس زدم و دستمو روی قلبم فشار دادم تا آرومش کنم چون انگار قصد داشت سینم رو بشکافه و بیرون بیاد!...

CONQUEREDWhere stories live. Discover now