سلام به همههههه😀✋🏼
پیف پیف. چه گرد و خاکی هم رو کانکرد نشستهها😷🤧
چطور مطورید ترکیدهها؟😌🎈
از پارت قبل ریزش پشم دارید؟؟
اشتیاقتون برای پارت جدید کافیه؟؟😏💅🏻متاسفانه تابستون تموم شد و دوباره برگشتیم به آپها با فاصلهی زمانی زیاد😢 ولی باز هم نهایت سعیم رو میکنم که ماهی، دو یا سه پارت آپ کنم🤓 ولی احتمالا نظم خاصی ندارهچون بستگی به شرایط داره. ولی شما همون ۲ یا ۳ پارت در ماه رو حساب کنید... بوس بهتون جیگرا💙
به هرحال، یه پارت کلفتتتتتتتت براتون اوردم.
انشالله به حول قوهی الهی جر بخورید🤲🏽📿برید بخونیددددددد😏💅🏻
____________________________________
.
.آنچه گذشت: لویی و اشلی داخل باغ بودن و شرایط و حرفهاشون طوری پیش رفت که اشلی فکر کرد لویی بهش علاقه داره و اون رو بوسید. اما همه چیز با ورود ناگهانی هری و دیدن اون صحنه به هم ریخت!.....
.
.
.
.• یه موقعهایی درک اینکه چقدر تو زندگی اذیت میشیم از ظرفیتمون بیشتره و این دلیل دیوونه شدن انسانه!..•
.
.د.ا.د لویی
"تو داری چه غلطی میکنی؟؟؟؟؟"
هری با تمام توان سرم داد کشید و صداش اونقدر بلند بود که حس میکردم گوشهام از شنیدنشون کر شده!....
با وحشت و ناباوری به صورت برافروخته و خشمگینش چشم دوختم. انقدر از حضور ناگهانیش ترسیده بودم و تو شوک فرو رفته بودم که حتی نمیتونستم نفس حبس شدهام رو آزاد کنم!!....
هری نفسهای بلند و عصبی میکشید و همونطور که دستهاش رو از عصبانیت مشت کرده بود، دندونهاش رو با غضب روی هم فشار میداد و خط فکش رو به رخم میکشید....
اشلی کنار من ایستاده بود و دستش رو روی جای اون سیلی گذاشته بود و با وحشت و ترس، به من و هری نگاه میکرد و بیاختیار به گریه افتاده بود....
اون تا به حال هری رو ندیده بوده و اون رو نمیشناخته؛ ولی قطعا با وجود لباسهای اشرافی هری و تاجی که روی سرش بود، تا حالا متوجه شده که اون کیه!....
احساساتم به هم ریخته بود و ترس و دلهرهای که حس میکردم وضع رو بدتر میکرد....
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد....
اشلی فقط با چند ساعت بودن کنار من، بهم ابراز علاقه کرد و بدون خواست و اجازهی من، به زور من رو بوسید و هری، درست زمانی پیداش شد که نباید میاومد!!....خدایا....چطور بهش ثابت کنم تمام اینها یه اتفاق و سوتفاهم بوده و من بیتقصیرم؟؟!....
با وحشت نفس لرزونی آزاد کردم و بعد از اون، با بدبختی لبهای خشک شدهام رو از هم فاصله دادم و با آرومترین و ترسیدهترین لحن ممکن رو به هری زمزمه کردم....
YOU ARE READING
CONQUERED
FanfictionI changed that Monster, just for YOU..! ❌هشدار❌ ۱-فنفیک با فاصلهی زمانی نسبتا زیادی آپ میشود. ۲-این یک رمان طولانی است؛ اگه حوصلهی داستان طولانی ندارید، این فنفیک را شروع نکنید. ۳-این یک فنفیک "بیدیاسام" نیست اما دارای محتوایی است که ممکن است ب...