52

12.6K 1.4K 1.6K
                                    

سلام بر تمامی ترکیده ها🎈😀


حالتون چطوره؟؟🤔

میدونم این مدت آپ ها نامنظم شده و شاید تا چند وقت هم همینطور بمونه؛ ولی مشکلاتی برام پیش اومده و فشار مدرسه و خانواده روم خیلی زیاد شده. و حق دارید غر بزنید ولی واقعا خیلی داغونم یکم درکم کنید:")))

وقت امتحانا هستید یا نه؟؟
(جواب بدید که بدونم اپ کنم یا نه)🤔✏

خیلی خب حالا بریم سر داستان😎💦


امیدوارم لذت ببرید😉


ووت و کامنت یادتون نره😁

_________________________________

[جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست....
جهانم پر از اضطراب است....
لحظات چموش اند...
تنها هنگامی که به تو میرسم و به تو نگاه میکنم، جهانم به تعادل میرسد....
نگاهم کنی یا نه مهم نیست...
تو جهان مرا متعادل میکنی!...]

.
.
.
.
.
.
.
.

د.ا.د لویی

پاهامو توی شکمم جمع میکنم و با نفس عمیقی که میکشم، بعد از مدت‌ها هوای آزاد رو وارد ریه‌های خاک گرفته و مردم میکنم...

نفس میکشم و هوای تازه رو به جسم فرسودم تحمیل میکنم...
لبخندی میزنم که نقطه به نقطه‌اش با درد تزیین شده باشه...
تو اوج بیچارگی، دم از خوشبختی و امید میزنم...
و در حالی که چشمام به پرتوهای جوانِ آفتابِ، نگران غروبشم...

چند وقته که با خودم انقدر ضد و نقیض شدم؟!...

سرم رو کج میکنم و به سر شونم تکیه میدم و همونطور که روی چمن‌های تازه کوتاه شده‌ی محوطه نشستم و بوی نم و تازگیشون مشامم رو پر کرده، به زین نگاه میکنم که بی‌قیدانه میخنده...

صدای خنده‌های بلندش به همراه اعتراض‌های نایل تو محوطه میپیچه و توجه همه رو به خودشون جلب میکنه ولی اون دو نفر انقدر تو دنیای خودشون غرقن که به هیچکس و هیچ چیزی توجه نمیکنن...

من هم قبلا بی قید و آزاد بود...
من هم قبلا حس زنده بودن رو داشتم...
من هم قبلا با صدای بلندی میخندیدم...
من هم قبلا هزارتا آرزو داشتم...

من چه طور میتونم دوباره 'من' بشم؟!...

زین از شدت خنده قرمز شده و با دستش، شکمش رو فشار میده و با دست دیگش به لباس نایل اشاره میکنه که به خاطر خرابکاریش کثیف شده...

باهاشون فاصله‌ی زیادی داریم ولی از همین فاصله هم میتونم صدای ضعیف نایل رو بشنوم که بدون مکث به زین فحش میده...

لبخندی زدم، نگاهم رو ازشون گرفتم و سرم رو پایین انداختم...نفس عمیقی کشیدم ولی همون یه نفس کافی بود تا بوی بدن هری، تو دماغم بپیچه...

CONQUEREDWhere stories live. Discover now