43

12.8K 1.5K 3.7K
                                    


سلام بر عشق‌های ننه☺✋🏾

چه خبر از کار و زندگی و امتحانا؟؟😫✊🏽


قبل از شروع یه توضیحی بدم. اکثرا در جریانید که چرا پارت قبل رو همونطور که قول داده بودم، زود آپ نکردم. ولی برای کسایی که در جریان نبودن یه بار دیگه میگم...


پارت هفته‌ی قبل آماده بود که من انقدر با اطمینان قول دادم. ولی وقتی خواستم پابلیشش کنم واتپدم هنگ کرد و کل اون پارت ۶۰۰۰ کلمه‌ای پاک شد:")))))

خیلی ناراحت شدم و حتی یه کوشولو گریه هم کردم😑✋🏾

خلاصه تو کانورسیشنم توضیح دادم و خیلی از شما با حرفای قشنگتون بهم انرژی دادید تا دوباره اون پارت رو بنویسم. مرسی از همتون☺❤
(نوشتن یه پارت تکراری و طولانی واقعا خیلی سخته😫)

اما بحث من خستگی یه پارت طولانی و تکراری نیست. بحث من یه سری کامنتاییه که گرفتم و انقدر ناراحتم کرد که باعث شد به این فکر کنم که اصلا من چرا این داستان رو نوشتم؟؟چی به من میرسه؟؟جز اینکه از وقت تفریحم میزنم و چشمامو پای نوشتنش میزارم، چی به من میرسه؟؟

اینکه تو خونت نشستی و بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشی کامنت میزاری و به من میگی 'بدقول' 'دروغگو' یا
'مسخرشو در اوردی' واقعا کار قشنگی نیست. یه سری از کامنت ها واقعا قلبم رو به درد اورد.
یکم بزرگ شید و موقعیت بقیه رو درک کنید:)

این هفته سخت ترین امتحانا رو پشت سر گذاشتم از یه طرف فشار درس‌ها و از یه طرف این مسائل😔

پوووف ولش کن. ببخشید زیاد حرف زدم و سرتون رو خوردم فقط دلم از بعضیاتون گرفته بود🙃💔


و یه نکته‌ی دیگه اینه که، متاسفانه زیام به پارت بعد منتقل شد چون خیلی زیاد بود!(بار اول که نوشتم زیام و لری با هم شد ۶۰۰۰ تا ولی دوباره که نوشتم خیلی زیاد تر شد😑)
پارت بعد تقریبا آمادست. اگه شد تا آخر هفته میزارم. باز هم پوزش☹💛❤

امیدوارم دوست داشته باشید😉

___________________________________

.


.
.
.
.
.
.

د.ا.د لویی

چند لحظه سر جام ایستادم و با دستم، صورت و گونه هام رو باد زدم، تا گُر گرفتگی‌م رو کم کنم...با شنیدن صدای آب، گوشام رو تیز کردم و زیرچشمی به جایی که توش بودیم نگاهی انداختم...

سنگ های تمیز و یکدستی که کف زمین رو پوشونده بودند... مجسمه های بزرگی، از زن ها و مردهای برهنه که گوشه و کنار اونجا بودند و وان بزرگ و پر از آب و بوی...

CONQUEREDWhere stories live. Discover now