سلام به همه ترکیدهها😏✋🏼چطورید؟؟🤭
من و لویی و اندرو، سه تایی باهاتون قهریم😔🖕🏼
پارت قبل خیلی بهمون فحش دادید😔😂ولی به خدا قسم الان استرس دارم که اصلِ موضوع رو بفهمید، بیشتر فحش بدید😂😂✋🏼
# نه_به_خشونت_علیه_نویسنده
حالا....
اگه جرئت دارید یکیتون بگه دیر آپ کردی☺🔪پارت بیشتر از ۱۳ هزاد کلمست!!!!😭😫
طولانیترین پارت داستانهههههههه
من جررررر خوردم. هلیومی ها😭میخواستم دوتاش کنم، گفتم گناه دارید تو خماری میمونید. از بس که من دل رحمم😏📌
در این پارت، شما هر عنی که فکر کنید اتفاق میفته😂
برید عشق کنید😂✋🏼بهم انرژی بدید، من هم سعی میکنم همهی کامنتهاتون رو بخونم و جواب بدم💙🤭
لتس گو بالونز😎🎈
_______________________________
• مرا محکم در آغوش بگیر که هیچکجا،
خانهی خود آدم نمیشود!•.
.
.
.
.
.
د.ا.د لویی
"میخوای منو ببوسی؟؟"
اندرو با صدای آرومی زمزمه کرد همونطور که لبش رو به نرمی به دندون کشیده بود بهم نگاه کرد...
متوجهی منظورش شدم پس من هم لبم رو با زبون خیس کردم.. خودم رو روی میز، به طرفش جلو کشیدم و مثل خودش زمزمه کردم....
"به شرط اینکه قول بدی چیزی به هری نگی!"
همونطور که به لبهای سرخش نگاه میکردم، صورتم رو جلوتر بردم و بهش نزدیک شدم. طوری که میتونستم نفسهای گرمش رو روی لبهام حس کنم...
اما درست قبل از اینکه لبهامون به هم برخورد کنن، هردوتامون به سرعت عقب کشیدم و ثانیهای بعد، این صدای خندههای بلند ما بود که فضای اتاق رو پر کرده بود!!!...
"خدای من!..تو-تو افتضاح بودی!!!"
اندرو لا به لای خندههای بلندش گفت و از شدت خنده سرش رو به عقب پرت کرد و صورتش قرمز شد...
از خندهی زیاد نفسم بالا نمیامد ولی با این حال، بریده بریده جواب دادم...
"از تو بهتر بودم!!...امیدوارم-اینطوری به مویرا پیشنهاد نداده باشی!!"
YOU ARE READING
CONQUERED
FanfictionI changed that Monster, just for YOU..! ❌هشدار❌ ۱-فنفیک با فاصلهی زمانی نسبتا زیادی آپ میشود. ۲-این یک رمان طولانی است؛ اگه حوصلهی داستان طولانی ندارید، این فنفیک را شروع نکنید. ۳-این یک فنفیک "بیدیاسام" نیست اما دارای محتوایی است که ممکن است ب...