85

7.5K 1K 4.7K
                                    

سلام بادکنک‌هااااااااا ساشاهشهصخصخخ😍🥺

چطورید ترکیده‌ها؟؟🎈😌

دلم براتون قد سر سوزن شده بود🥺📌

دو روز پیش هم تولدم بوددددد💃🏻💙
مبارکتون باشههههه😂😂🎈
ننه‌تون پیر شددددددد😭😍😂

راستی بچه‌ها خیلی خیلی ممنونم بابت انرژی مثبتی که پارت قبل فرستادید. شاید باور نکنید ولی تو این مدت هزار بار رفتم و تک تک پیاماتونو خوندم و کلی حالم خوب شد. ممنون که درک کردید و کمکم کردید🥲💙

این پارت هم یه ذره طول کشید چون نیاز به ریکاوری داشتم و باید یه ذره از فضای نوشتن دور میموندم تا عشق و علاقه‌ام برگرده 👀🥰

ولی پارتی کلفت نوشتم نزدیک به ۱۱ هزار کلمه😎🤝🏻

برید بخونید
امیدوارم  لذت ببرید💙

__________________________________

• یه حس‌هایی اسم ندارن؛
مثل تنفر هنگام دوست داشتن!•

.
.
‌‌.

د.ا.د لویی

با حرص و عصبانیتی که حتی نمیتونستم ذره‌ای کنترلش کنم، پامو با حالت عصبی‌ای روی زمین ضرب دادم و همونطور که ناخونم رو میجویدم و لبه‌ی تخت نشسته بودم، به هری و اون پسر خدمتکاری که کنارش بود زل زدم....

بیشتر از یک هفته از دعوای من و هری میگذره و اون تمام این یه مدت کاملا باهام سرد و بی‌تفاوت رفتار کرده، طوری بوده که انگار اصلا منو نمیبینه!!....

تمام این یک هفته به بهونه‌ی کار، صبح‌ها قبل از اینکه من بیدار بشم از اتاق بیرون رفته و شب‌ها دیر وقت برگشته و بدون اینکه حتی یک کلمه با من حرف بزنه، یه گوشه از اتاق خوابیده. جایی که مطمئن بشه من کنارش نمیرم!....

انقدر این یک هفته رفتارهای سرد و خشک هری بهم آسیب زده که دیگه هیچ انگیزه و امیدی برای شروع روزهام ندارم؛ چون میدونم باز هم قراره یه روز دیگه رو، بدون هیچ حرف یا عکس‌العملی از هری و مثل یه آدم نامرئی زندگی کنم!!.....

امروز هر طور که بود زودتر از هری بیدار شدم تا بتونم حداقل قبل از رفتش، باهاش صحبت کنم و خیلی چیزها رو براش توضیح بدم و به این قهر و دعوا خاتمه بدم.....ولی اون چیکار کرد؟...‌

اون از وقتی بیدار شده، بدون اینکه حتی یک کلمه باهام حرف بزنه، یکی از خدمتکارهاش رو خبر کرده تا به اتاق بیاد و برای رفتن، آماده‌اش کنه!....

کاری که ماه‌ها من انجامش میدادم و حالا هری به جای من، از یه خدمتکار لعنتی خواسته انجامش بده!!...
کارهایی که من هر روز انجامشون میدادم!!....
این داره منو تا حد مرگ دیوونه میکنه!!...

فکر میکردم این هفت روز گذشته که هری قبل از بیدار شدن من از اتاق بیرون میرفته خودش حاضر میشده؛ ولی ظاهرا که هر روز اون پسرِ لعنتی به اینجا میومد و هری رو آماده میکرد!!....

CONQUEREDWhere stories live. Discover now