44

15.4K 1.5K 4.3K
                                    


سلام بادکنکا😀🎈

چطورید هلیومی های ترکیده‌ی ننه؟؟😚👌🏾

اول از همه توجه شما را به ترقوه‌های پرستیدنیه لویی جلب میکنم😶💦

اگه به قلمم اعتماد دارید، همین الان، قبل از اینکه یادتون بره ووت بدید🙂✋🏾

میبینید چه زود آپ کردم😎
(زارت💨🙄)

میدونید ۸۶۰۰ کلمه نوشتم😎

میدونید چیزهای خیلی قشنگی نوشتم😎💦🖕🏾

میدونید برای چی دارم اینارو بهتون میگم و گولتون میزنم؟؟😑

چون ننتون این هفته پشت سر هم امتحان داشت و همینش رو هم با بدبختی نوشت و متاسفانه زیام کامل نبود برای همین نذاشتم🙄😶

دست بهم بزنید جیغ میزنم🙄🏃🏻‍♀️

البته زیام شیپرا،  شما واقعا حق دارید اگه صف وایسید و نوبتی سوزنم کنید ولی کمی با ننتون مهربان باشید🙄🎈

قول میدم با خاطر این کوتاهی، جوری زیام رو پاره کنم که دیگه نشه دوختش. قول🙄✋🏾

حالا هم بچه های خوبی باشید و از لری لذت ببرید😁😅

__________________________________

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

د.ا.د لویی

اون میخواد چیکار کنه؟؟....

وقتی دست های گرمش رو حس کردم که زیر لباسم سر خورد و روی پهلوهام، به آرومی بالا رفت، وحشتزده خودم رو عقب کشیدم تا مانعش بشم...

سرش رو از گودی گردنم بیرون اورد و با صورت قرمز شده و لبهای خیسش بهم نگاه کرد..ابروهاش رو متعجب بالا انداخت و به آرومی گفت

"لویی؟؟...فکر کنم با این حرفا که پیش اومد، به کلی یادت رفت که برای چی اومدیم اینجا!...سیاهچال جای تمیزی نبوده...بهتره قبل از اینکه مریض بشی حموم کنی!"

هری با آرامش توضیح داد و پشت دستش رو روی گونم کشید...خجالت زده از اینکه به کلی ماجرای حموم رو فراموش کرده بودم، بهش نگاه کردم و سرم رو تکون دادم...

هرچند که بی اندازه از حموم رفتن با اون و لخت بودن کنارش معذب بودم، اما بهش قول دادم مانعش نشم و از همه مهتر اینکه میدونستم مقاومت در برابر هری فایده ای نداره!...

با مقاومت کردن فقط اون رو عصبانی میکنم و شرایط رو برای خودم سخت میکنم...
اون در هر صورت کار خودش رو میکنه!...

CONQUEREDWhere stories live. Discover now