( این پارت تماما اسمات دوست ندارید نخونید ♥️❤️)
- به گرگم دستور بده آروم بشه...
با اینکه همچین چیزی رو به زبون آورده بود اما همچنان دوست داشت به لمس کردن کیونگ ادامه بده. صورت گر گرفتهاش زیر نور ماه و چشمای پر از شهوتش، کم کم داشد کای رو از خود بی خود میکرد.
بدون این که اهمیتی به جواب کیونگ بده، زبونش رو دور ناف کیونگ کشید. کیونگ لرز خفیفی کرد و ناخوادگاه دستش رو توی موهای کای فرو برد. کای حریصانه زبونش رو روی پوست کیونگ حرکت می داد و هراز گاهی تیکهایی از شکمش رو می بوسید و می مکید.
کیونگ در حالی که دستش رو جلوی دهانش گرفته بود تا صدای اضافهایی بیرون نده آروم لب زد:
- ل...لطفا... تمومش... کن..
کای با صدای کیونگ سرش رو بالا آورد. موهای کوتاهش قسمتی از پیشانیش رو پوشونده بودن و چشماش نیمه باز بودن. کای کمی خودش رو بالا کشید و دست کیونگ رو کنار زد اما کیونگ سرش رو چرخوند تا از نگاه خیرهی کای فرار کنه. این اولین باری که بود که توسط کسی لمس میشد و این خجالت زدهاش میکرد.
کای وقتی عکس العمل کیونگ رو دید، سرش رو نزدیک تر کرد. می تونست استرس و شرم روی توی صورتش ببینه و همین حریص ترش میکرد. وقتی سریع پلک می زد و لبش رو می گزید و از نگاه کردن بهش فرار میکرد، کای رو برای ادامه دادن مشتاق تر میکرد.
آروم بوسهایی روی لالهی گوش کیونگ زد و در همون حال، دستش رو روی عضو کیونگ گذاشت. میتونست بزرگ شدنش رو از زیر شلوارش حس کنه. دستش رو کمی روی عضوش کشید تا بیشتر تحریکش و بعد آهسته کنار گوشش زمزمه کرد:
- تو باید جلوم رو بگیری
کیونگ با شنیدن این حرف اعتراض آمیز به سمت کای چرخید اما با فشاری که کای به عضوش داد، نالهی ناگهانیش بلند شد. این بار چون انتظار نداشت صدای نالهاش بلند تر از دفعه های پیش بود و همین باعث شد کای از فرصت استفاده کنه و لب های کیونگ رو بین لب هاش رو بگیره. حرکاتش آهسته بود و هربار که لب هاش رو می بوسید کمی عقب می کشید اما وقتی کیونگ هم شروع به همراهی کرد، کمی لب هاش کش اومد و سرعتش رو بیشتر کرد.
دستاش رو پشت کمر کیونگ قفل کرد و اون رو روی پاش نشوند. کیونگ هم متقابلا پاهاش رو دور کمر کای حلقه کرد و وقتی کاملا راحت روی پای کای قرار گرفت، بوسه رو عمیق تر کرد. می دونست باید جلوی کای رو بگیره اما خیلی وقت بود که بدون بفهمه فرومون های جنسی آزاد میکرد و دیگه محال بود بتونه این رابطه رو متوقف کنه.
با برخورد عضو تحریک شدهاش به عضو کای، نالهی ارومی کرد و کمی سرش رو عقب کشید. بدنش گر گرفته بود و ضربان قلبش بالا رفته بود. کمی هم توی ناحیهی پایین تنش احساس خیسی میکرد که براش عجیب بود.
YOU ARE READING
Mirror border
Fanfictionهمه ی گرگ ها می دونن که پیوند بین یک آلفا و امگا یک سرنوشت ابدیه، سرنوشتی که تا ازل اون هارو بهم گره میزنه... یک بخش رمانتیک از زندگی گرگ ها که همه رو شیفته خودش میکنه... اما این اصلا برای بکهیون رمانتیک نیست... به عنوان یک بتا که عاشق یک آلفا شده...