سوهو نگاهش رو از جین وو گرفت و به زمین دوخت. به عنوان یک امگای سلطنتی نمی تونست به خانواده خودش شک کنه و در این حال به پسری که همه چیزش مشکوک اعتماد کنه... اما توی دلش احساس خوبی نداشت و دائما احساس نگرانی می کرد.
بکهیون با ناگهانی اومدن جین وو کمی ترسید اما به روی خودش نیاورد و ناخواگاه چند قدمی از سوهو فاصله گرفت و نگاهش رو به نقطه ای دیگه ای دوخت.
جین وو زیر چشمی به بکهیون نگاه کرد و اروم گفت: تو جلو برو
بک با تعجب انگشت اشاره اشو به سمت خودش گفت: من؟
جین وو سر تکون داد: اره جلو حرکت کن
سوهو برای لحظه ای احساس نا امنی کرد. دوست داشت بکهیون التماس نگاهش رو ببینه ولی قطعا این انتظار خیلی زیادی برای بکهیون گیجی بود که دائم داشت نقشه فرار می چید!
با حرکت کردن بکهیون، جین وو به سوهو نزدیک شد و اروم زمزمه کرد: به اون پسر نزدیک نشید... اون خطرناکِ
سوهو نگاهی به چشم های قهوه ی جین وو کرد و نفس حبس شده اشو بیرون داد. چرا انقدر دلهره داشت؟
امکان نداشت جین وو خیانت کار باشه یا همچین کاری رو در حق یک بچه انجام داده باشه...
اره تمام این ها فقط زاییده ذهن مریض خودش بود و بس!_من فکر نمی کنم اون جاسوس باشه...
همون لحظه موهای بکهیون به شاخه ی درختی گیر کرد و صدای اخش بلند شد.
سوهو با دیدن این صحنه آروم خندید: ببینش... اون اصلا شبیه جاسوس نیست
جین وو سری تکون داد: بله منم احساس بدی درموردش ندارم... ولی ممکنه تمام این ها نقشه باشه...
سوهو دهنش رو باز کرد و برای لحظه ای خواست بگه حتی معلوم نیست اون گرگ یا نه... اما بعد دهنش رو بست. با گفتن همچین چیزی ممکن بود بیشتر از الان زندگیش به خطر بیوفته...
_امگای سلطنتی...
سوهو شاخه درختی که مقابلش بود رو کنار زد و با صدای ملایمش جواب داد: بله؟
_به نظرتون اون یک گرگه؟
با شنیدن این سوال سوهو مکثی کرد و آروم تر پاسخ داد: چرا همچین سوالی رو می پرسی؟
جین وو لبخندی زد و جلو تر رفت. شاخه های بلند درخت رو کنار زد و به سوهو کمک کرد تا از بینشون رد بشه.
_خودتون هم می دونید، اون شبیه یک گرگ رفتار نمی کنه...
مکثی کرد: ممکنه از قلمرو خون باشه؟چشمای سوهو گرد شد و اب دهنش توی گلوش پرید: قلمرو خون؟ یعنی یک بلاد مستر باشه؟
بعد سرش رو تکون داد: اوه نه... وقار و غرور اون ها بین همه زبونزده امکان نداره ... ببینش ...
YOU ARE READING
Mirror border
Fanfictionهمه ی گرگ ها می دونن که پیوند بین یک آلفا و امگا یک سرنوشت ابدیه، سرنوشتی که تا ازل اون هارو بهم گره میزنه... یک بخش رمانتیک از زندگی گرگ ها که همه رو شیفته خودش میکنه... اما این اصلا برای بکهیون رمانتیک نیست... به عنوان یک بتا که عاشق یک آلفا شده...