26

384 78 339
                                    


پارتم آنلاین بخونید عکس داره
کاور مگانه ،پارت قبل یادم رفت مدل موهاشو براتون عکس بدم الان میدم که اطلاع داشته باشید

_______________

هری که برای فرار کردن نیازی به هشدار نداشت با بیشترین سرعتی که میتونست سمت اتاق شایا  دویید و قبل اینکه راجر دستش بهش برسه در و تو صورتش قفل کرد و با ترس به جایی که حدس میزد مشتای راجر در حال فرود اومدنه نگاه کرد .

راجر"به نفعته خودت با پای خودت بیای بیرون"

"هری چیکار داری میکنی ؟"

نفس عمیقی کشید و تکیه اشو به در زد تا شایا رو روبه روش ببینه . شایایی که روی میزش ، بین کلی ورقه و پرونده چهار زانو نشسته بود  و هندزفریه توی مشتش نشون میداد تا الان روحشم از کش مکش های بیرون خبری نداره .

هری" شایا ، فاک راجر منو میکشه .. لعنتی دوباره این اتاق کوفتی چرا انقد ...تنگه ؟"

شایا  به خاطر حضور یهویی هری هندزفری شو گوشه ای انداخت از میز پایین اومد تا همونطور که هری گفته بود اونو بغل کنه تا به هری حمله دست نده !

" چیه چه خبر شده؟"

هری با ترس سرشو خم کرد تا اونو به شونه ی شایا برسونه و بعد درحالی که فک میکرد الان راجر ترسناک تر از فضای تنگ اتاقه سعی کرد برای شایا تعریف کنه

" فاک ، اون روز زین و راجر زیاده روی کرده بودن ، دیگه صبرم تموم شده بود ورداشتم تنها کاری که به ذهنم رسید و انجام دادم ، تنها کاری که میدونستم بیشتر از هر چیزی روش حساب باز کردن ! جا به جایی محموله اولمون رو ازشون گرفتم و تا میتونستم راه برگشتی نذاشتم تا باسنشون بسوزه ولی بعدش که فهمیدم چه گندی زدم برای مگان ایمیل زدم که بیخیال قرار داد بشه ولی مثل اینکه مگان کوچیکترین اهمیتی به اینباکس ایمیلاش نمیده "

شایا سرشو عقب کشید با اخمی که رنگ تعجب میداد به هری نگاه کرد" واقن اینکارو کردی؟عجب مخی داری ها !  طوری که بوش میاد باسنشون سوخته ولی خب مطمئن باش الان بری بیرون یه جای دیگه ی تورو میسوزونن "

راجر" هری بیا بیرون من تا دیکتو نسوزونم اروم نمیگیرم (اروم نمی گیگیره)"

و اینجا بود که هری با ترس دستشو رو خشتک شلوارش گذاشت ." شایا نذار به دیک من دست بزنن ، اون دوتا فقط از تو و لویی میترسن "

" نه بابا ،  تو دو دیقه اینجا بمون من الان درستش میکنم فقط وایسا دم در من رفتم بیرون سریع قفلش کن"

بعد از هری کامل جدا شد و چشمکی به پسر روبه روش که بخاطر فضای تنگ اتاق بیتاب بود زد .حالا وقتش بود که شایا بدرخشه ، پس نفس عمیقی کشید و بلافاصله در و باز کرد و پشت سرش بست و بهش تکیه داد تا صدای قفل شدنشو بشنوه .

The doomedWhere stories live. Discover now