هاییی من اینجامممم ^^ با بوک دومم،بابت تاخیر متاسفم امتحانا هیچی ازم باقی نذاشتن،ولی من بلاخره اینجامممم،چیزای مهمی تو راهه ایگنورم نکنید و نظر بدییید و بدونید خوشحالم دارید می خونیدش دوستون دارم X.
____________________شایا با خودش فکر کرد ، عالی شد این دومین باریه که توی دو هفته اخیر داره ازش بازجویی میشه ، اونم در حالی که از استرس میخواد بالا بیاره .
"راجر چی شد ؟"شایا درحال جویدن ناخناش گفت .
راجر نتونست جوابی بده چون لیام وسط پرید " اول مشخص کنید اینجا چه خبره"
صدای شایا کمی بالا رفت " اول باید من بتونم مطمئن شم لویی تو چه حالیه "
لیام مثل شایا خروشان نشد " اول کوه دروغی که ساختید و توجیه کنید ..بعدشم لویی اگه خودش می خواست حرف بزنه از خونه فرار نمی کرد "
مشت شایا به میز کوبیده شد " چه مرگته لیام ..لویی فرار نکرده "
وقتی شایا و دوقولو ها سراسیمه بالا برگشتن ، هیچ خبری از لویی نبود .نه یادداشتی ، نه نشونه ای از دلیل رفتنش هیچ چیزی نبود تا خیالشون رو راحت کنه و هری هم از سوال پرسیدن دست بر نمی داشت .بعد هم وقتی به خونه برگشتن تا برای بیرون رفتن اماده بشن لیام سر رسید و اینجا با سوالای مسخرش نگهشون داشت .
هری در حالی که سرشو بین دستاش گرفته بود نالید" می دونید چند ماهه که ما داریم باهم زندگی می کنیم و حالا اسمون به زمین رسیده و شما دارید میگید خیلی چیزا رو مخفی کردید و از همه مهم تر لویی پسر یاسر نیست "
زین آهی کشید و از روی مبل بلند شد .
لیام"کجا ؟"
لیام جرقه ای بود به روی بنزین خشم تاملینسون ها ، چون زین با چنان خشمی برگشت و بهش نگاه کرد که تصمیم گرفت بیخیال شه .
"هولی شت رفت رو پیغامگیر .."راجر مثل فنر از جا پرید و با شنیدن بوق بعد از صحبت های لویی بلافاصله شروع کرد"اهای عوضی نمیگی ما نگرانت میشیم زود باش..."
شایا جیغ زد"زین گوشیو ازش بگیر .."
و پس گردنی زین به راجر باعث شد جمله خشمگینشو تموم کنه .
زین پیغام صوتی رو لغو کرد و نگاه بدی هم به راجر انداخت"احمق بی عقل"
وبعد پشت به راجر دوباره شماره لوییو رو گرفت تا روی پیغامگیر بره .زین خیلی اروم و شمره حرف زد"لویی ، یه جای امن برو و به خودت هیچ اسیبی نزن ، ما خیلی نگرانتیم و اگه نمی خوای مارو ببینی مشکلی نیست فقط مارو از حال خودت با خبر کن ..دوست داریم "
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...