واتپد یه دنیا منو حرصی کرد یککک دنیاااااااا.
پارت صد و یک و اشتباهی حذف کرد نوتیف پارتامو نمیداد پارتمو اپ نمیکرد چهل تا نوتیف باهم داد الان سکته میکنم از عصبانیت
بذارید اینو برگردونم سر جاش .یه اپدیت از قیافه این سه تا
شایا اینجوری ژولیده است.
زین موهاشو یکم بلند تر کرده
و اینم راجرمو صورتی
بقیه همون شکلی ان ، بریم برای پارت
_______بارون میزد ، بارون اواخر فوریه .
نایل از ادم هایی نبود که ساعت ها به بارش بارون فکر کنه و ارزو کنه بارون بباره ، ولی حالا این روزا به شنیدن صدای بارون توی خیابون عادت کرده بود .
دستش رو توی جیب شلوارش فرو برد و اهنگ پخش شده از ایرپادش رو لب زد . کلاه کاپشن اجازه نمی داد موهاش خیس بشن .
ساعت از هفت گذشته بود و هوا تاریک تاریک بود. اینکه هنوز کلید خونه رو داشت یه خوش شانسی به تمام معنا بود .
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...