توی این پارت من رسالتم رو در د دومد تموم میکنم 🙏🏻
__________
لویی داشت توی طول راهرو راه می رفت و طبق معمول دیلن مثل جوجه اردک دنبالش بود.لویی غر زد" شرط میبندم حتی با دختر های بیشتری نسبت به هری خوابیده ، باورت میشه ؟ کسی میتونه بیشتر از هری با دخترا بخوابه؟"
دیلن خندید" شرط میبندم خیلی خوشگل بوده"
لویی مکث کرد ، چرخید و چشم هاش رو ریز کرد"پس تیمت رو انتخاب کردی دیلن ، تیم ناتاشا!"
دیلن دست هاش رو به نشونه تسلیم بالا گرفت" نه بابا..مگه میشه؟ شرط میبندم تو حتی با دختر های بیشتری نسبت به ناتاشا خوابیدی"
لویی اه کشید" دیلن من شبیه کساییم که توی تمام عمرم با هیچ دختری خوابیده باشم؟"
چشم های دیلن گشاد شد و توی پیشونیش کوبید" شت لویی یادم رفته بود"
لویی چیکار می تونست بکنه به جز یه لبخند تاسف بار .
بعد چرخید و به تند قدم زدن ادامه داد .
دیلن براش سوال بود چرا انقدر تند راه می ره!
"فرانس نمیاد ؟"
"فرانس پیش پسرشه ، حالا دیگه می فرستدش مهد کودک و دوشنبه وسه شنبه و چهارشنبه نمیتونه بیاد"
دیلن با استرس ساعتش رو چک کرد .
" لویی من باید برم "
"کجا؟" لویی هنوز هم داشت مثل جت سریع راه می رفت . لویی معمولا توی دو تا شرایط تند راه می رفت ، یکیش وقتی بود که با تلفن حرف میزد .
وقتی با تلفن حرف میزد هرکاری برات می کرد. بهش تفنگ میدادی و میگفتی به سرت شلیک کن ، لحظه بعد مغزش کف زمین پاشیده شده بود.
یه تلوزیون میدادی دستش و میگفتی نگهش دار، تا خود شب با یه دست نگهش می داشت ، یه یخچال میذاشتی روی کولش؟ حاضر بود از برج ساعت برات بالا ببرتش . ذغال داغ میذاشتی کف دستش، میگرفتش و حتی احساس درد هم نمیکرد. کلا همه ترجیح میدادن موقع تلفن حرف زدن های عمیق لویی چیز های خطرناک نزدیکش نباشه.
حالت دوم هم دیلن هنوز کشف نکرده بود دقیقا چه اتفاقی میفته ، فقط لویی این شکلی بیش فعال میشه و همه جا راه میره.
"باید برم کار دارم "
" دوست دختر داری؟"
دیلن قیافه اش رو توی هم جمع کرد " نه بابا "
"نمیشه که همش منو بپیچونید"
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...