"واقعا ازت می خوام از خونه بری بیرون !" ادلن برای هزارمین بار جیغ کشید و زین فقط با دستی که زیر چونه زده بود بهش لبخند زد .ادلن بلند تر جیغ کشید "زنگ بزنم به هری ؟"
زین بلاخره دستاشو به نشونه تسلیم بالا برد "نه زحمت نکش ..خودم میرم ،بذار تحویلت بدم به راجر میرم"
ادلن نزدیک بود از عصبانیت موهاش رو بکنه "تو رو راه نمی دم راجر بیاد چی بگه؟"
زین با حوصله جواب داد"چرا انقدر با راجر بد شدی ؟ شما که اکی بودید !"
"اکی بودیم و هستیم ..من با راجر مشکلی ندارم"
"مشکلی نداری و میگی شما دوستید ؟"
"اره چون دوستیم "ادلن نفس عمیقی کشید و راهشو سمت اشپزخونه کج کرد تا اب بنوشه .
"از کی تاحالا شما فقط با هم دوستید "
لیوان محکم روی میز کوبیده شد"از وقتی راجر بهم خیانت کرد "
زین یکی از ابروهاشو بالا انداخت "راجر خیانت کرد؟"
"اره ..خیانت کرد ..شایا گفت ،خودشم گفت"
زین گوشه لبشو جوید "کِی و میگی ؟"
"پس هزاران بار خیانت کرده و تو یادت نمیاد"
"نه اخه..اصلا شما دو نفر کی باهم درست حسابی تو رابطه بودید که راجر بخواد خیانت کنه؟"
ادلن جیغ کشید "چند ماه پیش قبل از اینکه به خونه استایلزا اسباب کشی کنید"
و زین بلاخره تونست با به یاد اوردن ماجرا سوت بکشه و بشکن بزنه .
"شایا بهت گفته خیانت کرده؟"
ادلن سرشو به تایید تکون داد .
"اونم بعد از اینکه کل سر تا پای راجر و گوه گرفت و با هرچیز زنده ای توی دنیا تهدیدش کرد که سمتت نیاد؟ "
ادلن از این قسمت ماجرا بی خبر بود.یعنی همیشه شایا با راجر دعوا می کرد ، ولی نه انقدر شدید که زین یادش بمونه.
زین نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد " ببین اد ..من قل راجرم ولی تورو اونقدر دوست دارم که وقتی داداشم عوضی بازی در بیاره طرف تورو بگیرم خب؟ اون دفعه راجر حسابی کیفش کوک بود که میخواد با تو شروع کنه ، ولی شایا یه دعوای افتضاح باهاش کرد و خب راجر فکر کرد همه چیز تموم شده و خود شایا همین بحث رو با توام داشته برای همین فکر می کرد اینکه دیگه خبری ازت نگیره برات عادی و قابل انتظار باشه و هیچ وقت باهات به هم نزد ..من یادمه وقتی بازم با یکی بود به من گفت که عذاب وجدان داره چون شاید تو منتظرش باشی و شایا نگفته باشه بهت که رابطه اتون تمومه ..همین اتفاق هم افتاد ..راجر چوب اینو خورد که نتونست بیاد و بهت بگه رابطه تموم شده ..برای همینم خودش بهت گفته خیانت کرده"
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...