نایل واقعا کم اورده بود!
وقتی خسته و کوفته ، لویی رو به خونه اش رسوند و مطمئن شد سالمه ، برگشت خونه و دعوت لویی رو از روی اجبار قبول نکرد وگرنه از خداش بود بمونه .قبول نکرد چون لیام با ترس بهش زنگزده بود و می گفت هری روانی شده .نایل برگشت خونه تا الان روی مبل بشینه و هری رو ببینه که پشت اجاق برگر سرخ میکنه.لای نون میذاره و سومین سانودیچش رو هم می بلعه.
نایل آه کشید"هری ترکیدی بس کن"
هری با لپ های پر لبخند زد"خیلی خیلی گشنمه ..عین احمق ها این مدت هیچی نخوردم"
لیام با نگرانی به نیم رخ نایل زل زده بود انگار نایل جنگیری چیزیه!
لیام جلوتر اومد"همش میگه لویی رو می کشه"
نایل نچی گفت و چشم هاشو تو حدقه چرخوند"بلوف میزنه"
"تو ماشین تقریبا کشتش "
"لویی جلو چشمش افتابی نمیشه"
از دور شبیه به مادر پدرایی بودن که راجع به پسر نوجونشون حرف میزدن.
لیام"اسهال گرفت انقدر همبرگر خورد"
نایل چشم هاشو با خستگی مالید"نمی شناسیش مگه وقتی عصبانیه هی می خوره "
"نایل چیکارش کنیم؟"لیام با نگرانی پلک زد و نایل ناباور و طبق معمول عصبانی سمتش برگشت"لیام مگه من دکترم؟چیکارش کنیم؟ بذار انقد بخوره که بترکه ..بیا بریم بابا مخم ترکید"
لیام کمی از نایل ترسید.هرچقدر که سنشون بیشتر می شد نایل بیشتر از قبل شبیه داییشون میشد و داییش هم خیلی تاریخچه دوست داشتنی ای نداشت .
پس قید نایل و بطری اب معدنیشو زد و سمت هری چرخید "بچه جون فکر کنم باید دوباره روانشناستو ببینی "
هری وقتی سیزده ساله بود به خاطر بحران بلوغ پیش روانشناس می رفت .لیام هم دیوونه شده بود! روانشناست؟
"من حالم خوبه ..مگه همش نمی گفتی چرا هیچی نمی خوری ..خب الان دارم می خورم دیگه"
لیام از جا بلند شد و جلو رفت "به اندازه کافی خوردی بسه "
سعی کرد ساندویچ رو از هری بگیره ،ولی انقدر خوش بو بود که زانوهاش شل شد و دلش خواست فقط اونو توی دهنش فرو ببره.
"نایل ..هولی فاک این خیلی خوش مزه است ..تو نمی خوای؟"لیام بزرگترین لقمه ممکن رو توی دهنش داشت.
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...