"زین"
همین یه کلمه کافی بود تا هرسه اونا از جا بپرن و با سرعت سمت حیاط پشتی بدون ، اونجا جمعیت زیادی جمع شده بود و همه رو به بالا یعنی ایوون اتاق یاسر خیره بودن . راجر ، شایا و النور جایی بین جمعیت جا باز کردن و با ترس به بالا خیره شدن جایی که زین پشت به همه رو به اتاق یاسر وایساده بود .
موهای شب رنگ زین ، روی لبای راجر لبخند کشوند چون نزدیک بودن فکراشون یه بار دیگه متحیرش کرده بود !زین کوچکترین ارتباطی با راجر برقرار نکرده بود ولی حالا هردوی اونا همزمان موهاشونو مشکی کرده بودن !
"پسره ی احمق ! چیکار داره میکنه ؟"
شایا غرید و اطراف و نگاه کرد تا شاید راه چاره ای پیدا کنه و زین از اونجا پایین بکشونه .
زین" بهت گفتم تقاص پس میدی ! کسی که به دارایی من دست درازی کنه چیزی جز اموالشو از دست نمیده !"
النور"چه غلطی داره میکنه ؟ مسته ؟"
راجر" نگا کن چه بازی راه انداخته !"
نگاه شایا هنوزم روی محیط میچرخید و وقتی بلاخره تونست هدف زین و بفهمه احساس کرد نفسش جایی توی گلوش بهم گره خورد .
یاسر " خریت نکن ! همین الان بیا پایین"
شایا منتظر نموند تا نمایشی که زین راه انداخته تموم شه ، اون همین الان نیاز داشت جون برادر کله خرشو نجات بده پس همونطور که سمت در میدویید میدونست که راجرم سمتش حرکت میکنه .
شایا"محموله یاسر ، تویه کامیونی که زیر پله ها پارک شده جاسازی شده ..."
راجر سرعتشو بیشتر کرد ولی هنوزم چند قدمی از شایا عقب بود "مگه اون تو بار یونجه اسباشو...."
"دقیقا این چیزیه که زین میدونه و بقیه نمیدونن ، یونجه فقط یه کاوره "
"باید فرار کنیم ... باید فرار کنیم ...باید فرار کنیم !"
"میدونم ...میدونم... میدونممم"
شایا با عجله از پله ها بالا رفت و منتظر نموند تا ببینه اون لحظه شونه راجر محکم با یکی از افرادی که از پله ها پایین میومدن برخورد کرد . برخورد چیز طبیعی بود و راجر فقط دستشو کوتاه بالا اورد که به نشونه عذر خواهی بود ، ولی این قضیه قرار نبود به خیر ختم بشه !
"هووشش! چیه ؟ میبینم یاسر دوباره سگای هارشو تو خونه ول کرده !"
خطاب داده شدن لقب سگ هار چیز جذابی برای راجر نبود پس فقط سر برگردوند و نگاه جهنمی شو به کسی که پشت سرش وایساده بود دوخت .
راجر دستشو تخت سینه کای گذاشت و اونو به عقب هول داد"کای پارکر ! میبینم که باز جایی برای گذروندن زندگی خفت بارت پیدا نکردی و تو خونه ما ول میگردی !"
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...