30

330 73 187
                                    


خوابش اونقدی سبک بود که با کوبیده شدن در بهم صدایی توی سرش پخش بشه که به قلبش شوک وارد کنه و بدنش به ارومی بپره .

"حیوون ، خوبه بش گفتم اروم "
زمزمه اروم شایا کافی بود که بفهمه اتفاق بدی نیفتاده و هنوزم میتونه بخوابه . ولی ترجیح داد بیشتر از اون مزاحم شایا نشه و فقط سرش و از روی شونش ورداره و دوباره سر جاش صاف بشینه .

" بیدارت کرد ؟ توام دیگه خوابت زیادی سبکه "

شایا ریز خندید و کمرشو به در ماشین تکیه داد تا بتونه با چهار زانو نشستن روبه نایل راحت تر صحبت کنه .ولی نایل هنوزم چشماشو روی هم گذاشته و بود و دهنشو مزه مزه میکرد .

"یکم دیگه ، یکم دیگه بخوابم "

شایا دوباره خندید"من که کاری باهات ندارم بگیر بخواب "
همین کافی بود تا نایل دوباره بدنشو شل کنه و اینبار سرشو روی پای شایا بذاره و با این کار تقریبا روی صندلی دراز کشید .

شایا واکنشی نشون نداد و فقط مشغول چت کردن با ادلن شد .میدونست نایل خوابش میاد و اون واقن هربار نایلو با اون چشمای قرمز میدید قلبش به درد میومد . به عادت دستشو تو موهای به بالا شونه شده ی نایل فرو برد اونا رو با نک انگشتاش سمت بالا موج داد .

" داری تمرکزم و بهم میزنی "

صدای خواب الود نایل باعث شد شایا گوشیشو از جلوی صورتش کنار بزنه تا سر نایل و روی پاش بیینه ، چون شک داشت که صدا از اون باشه.

"با منی ؟تمرکز برا چی"

نایل هنوزم چشماش بسته بود ، ولی لحن شایا به خنده اوردش و لباش کش اومد
" برای خوابیدن "

" چه باکلاس ، شما برای خوابیدن تمرکز میکنید؟ من نمیدونم چرا هروقت سرمو میذارم رو بالش مثل خرس خوابم میبره "

نایل دست شایا رو که بی توجه هنوز توی موهاش میچرخید و بیرون کشید و تو دستش نگه داشت " ما همه چی مون تمرکز میخواد "

شایا دوباره خندید و دستشو بیرون کشید تا از روی عمد موهای نایل و به هم بریزه و موفقم شد وقتی چشمای خوشرنگ نایل باز شدن و با خنده دوباره دست شایا رو تو دستش گرفت "نکن بچه ، شب میخوایم بریم مهمونی خراب میشن"

شایا به بچه خطاب داده شدن چشم غره رفت و زانوشو جمع کرد تا سر نایل به کف صندلیا بخوره " کجا میخوای بری ، کلاب و این جور جاها شیطون ؟"

نایل غر غر کرد و مثل شایا صاف نشست و به در روبه روی شایا تکیه زد " بابا کلاب کجا بود دلت خوشه ، مهمونیه بابای تو "

The doomedWhere stories live. Discover now