59

288 68 142
                                    

امکان نداشت ،اون زین بود که داشت خفه میشد !
قبل از اینکه لیام فرصت کنه فکر کنه که چرا هر بار باید بدبختی های خانواده تاملینسون و اون به دوش بکشه ؟روی زانوهاش فرود اومد .

جسم بیهوش سی جی و کناری پرت کرد بلافاصله بازوشو زیر سر زین گذاشت و سعی کرد بلندش کنه.

"زین قسمت میدم من دیگه کشش نداشت "

لیام بلند ناله کرد ،زین و چرخوند و طوری با مشت پشت کمرش کوبید که همه محتوای معده اش از گلوش بیرون بیاد .

و بلاخره زین نفس عمیقی کشید و به زندگی برگشت .
همینطور لیام چون اخرین مشت رو طوری پشت زین کوبید که خودش به حال پسر نیمه هوشیار نالید.

"واقعا ؟همین الات اوردوز کردی و داشتی می مردی ؟یعنی اگه من نمیومدم مرده بودی؟ مسیح خودت اینا رو از زندگیم بنداز بیرون بیشتر از این نمیتونم پرستار بچه باشم "

زین خر خری کرد و لیام اروم اونو سمت خودش بر گردوند . وقتی رنگ پریده و چشمای سرخشو دید نتونست بیشتر از اون تلنگر بزنه . به ارومی دستشو دور صورتش کشید و سعی کرد عرقشو پاک کنه .

"حالت خوبه پسر؟"
لیام انتظاری نداشت جوابی بگیره .زین بی جون تر از این حرفا بود پس فقط دلشو به اروم نشستن پلکای نیمه باز زین روی هم خوش کرد.

"باید بریم بیمارستان"لیام روبه زین اما به خودش گفت و بلافاصله پسر روی دستاشو پایین گذاشت و سمت سی جی رفت .سمت اون همه چیز عادی بود و نبض عادیش حداقل کمی از استرس لیام کم کرد .

گوشیشو از توی جیب در اورد با دیدن درصد کم شارژش اه از نهادش بلند شد ،ولی ترجیح داد اخرین درصدای شارژشو صرف زنگ زدن به ساشا کنه تا حداقل بقیه شب سیجی به بلای زین دچار نشه .
"لیام..."
"زود بیا پایین ساشا ،من باید برم " مکالمه لیام با این جمله تموم شد و بلافاصله روی زانوهاش خودشو به زین رسوند.

"خوبی ؟خوبی؟ زین خوبی؟"

"آب ...تشنه امه " لیام با نگرانی سر تکون داد و خودشو به یخچال رسوند .خوشبختانه بطری اب چیزی بود که اونجا فراوان بود پس دقیقه بعد دوباره بالای سر زین بود و به ارومی لبای زین و تر میکرد.

"یکم سر پا شو ...باید بریم بیمارستان،نمیدونم بقیه کجان ..بیا بریم خبرشون میکنیم "

زین ترجیح داد آبی که درخواست کرده بود و بنوشه .

"فکر نکنم کار خوبی باشه که زیاد اب بخوری ...چرا انفد احمقی اخه "

لیام نالید و بطری و زیر کش شلوارش جا داد . از جاش بلند شد و دستای زین و گرفت و بالا کشیدش تا جایی که تونست به سختی روی کولش بالا بندازتش .

The doomedWhere stories live. Discover now