سلام همین جا خواستم اعلام کنم مقام بهترین جمله بوک تعلق میگیره به "انجامش نمیدم اقای پلیس این کار من رو حشری میکنه چون ایشون دوست پسر سابق من هستن" چون بیشترین بازخورد رو ازتون گرفت😂😂😂
بچه ها شاید باورتون نشه ولی یکی داشت پارتای قبلو میخوند و کامنت میذاشت واییی لریی چقد شیرینیددد 🥺🌸
اینجوری بودم که اره حالا بیا یه ده تا پارت جلوتر تا شیرین رو نشونت بدن.
_________________
"شب خوبی داشته باشید "و بعد در بازداشتگاه بسته شد و حالا اون پنج نفر تنها موجود زنده اونجا بودن.متاسفانه اونقدر خوش شانس نبودن که همشون توی یه سلول بیفتن.بازداشتگاه مربع سه در سه ای بود که دو تا سلسولش با یه راه رو از وسط جدا شده بود جلوی هر سلولی ردیف های متداول میله کشیده شده بود.
لیام بدون هیچ حسی توی صورتش دوتا از میله هارو گرفت و به روبه روش که هری و لویی روی نیمکت داخل اتاقشون نشسته بودن نگاه می کرد.لحظه بعد دو طرفش زین و راجر هم درست مثل خودش به میله ها چنگ زدن.راجر با نیشخندی روی صورتش و زین فقط با تاسف لب هاشو به هم می فشرد.
لویی تیغه بینیشو بین انگشت هاش فشرد "الان شما احمق ها اینجایید که مارو بیرون بیارید ؟"
لیام از خودش دفاع کرد"من فقط اینجام چون اگه این دوتارو تنها بازداشت میکردن تو واقعا بدبخت می شدی "
لویی می خواست گریه کنه .واقعا می خواست گریه کنه .حالا مجبور بود کل شبو اینجا تحمل کنه درحالی که دستش به هری بسته شده.اون پلیس احمق فکرمی کرد خیلی بامزه است اگه دست هری و لویی با دستبند به هم متصل بمونه .
"هری تا الان چند تا چوب خط کشیدی "راجر با بی مزگی گفت و لیام براش پشت چشم نازک کرد.
"داداش اولین حبسمه خیلی براش هیجان دارم مخصوصا اینکه با داداش بزرگترم دارم میگذرونمش "هری خودش چنان به خودش خندید که صدای خنده های راجر توش گم شد.
لویی محکم تو پیشونیش کوبید .اگه طعم خون توی دهنشو می تونست تحمل کنه ،عمرا هری رو تحمل نمی کرد .
"هری قرارمون این بود تو دهنتو ببندی و من بهت بابتش پول بدم "لویی شمرده شمرده گفت و باعث شد لیام بفهمه چرا از وقتی که اونارم به بازداشتگاه اورده بود این اولین جمله هری بوده.
هری روی نیمکت چهار زانو نشست"قرار کنسل شد دیگه راجر اومده"
راجر توی تاریکی چشمکی به هری زد که طبیعتا کسی ندیدش "داداش اومدم که حسابی خوش بگذرونیم "
لیام بلند گفت"زهرمار بگیری راجر ..اینو برا چی اوردیم؟ "
زین شونه بالا انداخت و تصمیم گرفت بیخیال میله ها بشه طشب طولانی ای رو باید تحمل می کرد .راجر و هری ؟ خواهش میکنم من گیوتین رو انتخاب میکنم.
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...