پارت نفرین شده رو تحویل بگیرید تموم نمیشد که، چه خبر خوبید ؟
نبودم یه مدت 😭مدرسه میرمم 😭😭😭
دوباره اومدم تحویلم بگیرید ..
راستی لینک ناشناس تلگرام گذاشتم براتون تو بیو گفتم شاید نیازتون شد چیزی خواستید بگید و اینا ، به هر حال جوابتون میدم و ذوقی میشم.
همین دیگه ، بریم سراغ پارت:_______
"همه چیز خیلی خوبه عزیزم ، فقط جای تو خالیه " هری کامل روی شکمش دراز کشید و دستشو زیر چونه اش زد .مطمئن شد گوشی رو طوری تکیه بده که از کنار تخت نیفته .
"هنوزم دیر نشده ، می تونم بیام " برعکس هری ، لویی روی کمرش دراز کشیده بود و گوشی چهره خواب الودشو از بالا نشون میداد .
هری سرشو به نفی تکون داد "نه نه..بمون و استراحت کن واقعا نیازی نیست "
سینه لویی انگار که منتظر اشاره هری بود بلافاصله به سرفه افتاد"خوبم..فقط یکم سرفه و تنگی نفس باهام مونده"
به نظر می اومد لویی واقعا بهتر شده . سه روزی از وقتی هری باهاش خداحافظی کرد می گذشت . اون موقع تازه از بیمارستان مرخص شد و البته که انفولانزای عجیب و غریبی که گرفت از خوش شانسی بی حد و اندازه هری بود .
اینکه لویی دو روز بعد از اون کابوس تکرار نشدنی توی کشتی ،به هری پیشنهاد داد به مسافرت برن ، هیجان انگیز ترین چیزی بود که هری می تونست بشنوه .
همه چیز خوب پیش رفت ، وسایلشون رو جمع کردن و عصر اون روز توی کمپ تفریحی بودن .
شب رو زیر ستاره ها می گذروندن و توی طول روز از چشمه اب گرم استفاده می کردن ، هیزم جمع می کردن از بوی اتیش لذت می بردن . بعضی روز هام حوله دور کمرشون می بستن و برای ماساژ به مرکز درمانی می رفتن .
هری و لویی حتی ماهیگیری و پرش از صخره هم امتحان کردن ، همه چیز خوب بود ، تا وقتی لویی انفولانزا گرفت !
از یه تب عادی شروع شد و لویی اصرار داشت حالش خوبه ولی مدام عرق میریخت و از هری جدا نمی شد .
بچه شده بود ! انتظار می رفت اینجور مواقع احتیاط کنه و نذاره هری سمتش بیاد ولی از اونجا که اخیرا هر دو اون ها توی بحران روانی بزرگی قرار گرفته بودن لویی بیشتر از قبل به هری وابسته شده بود.
به چه زحمتی هری رو قانع کرد یه شب دیگه توی اون کمپ بمونن و هری براش اشپزی کنه (حتی با اینکه اشپزی هری افتضاح بود و فقط بلد بود بیکن درست کنه!)اما شب به قدری حالش بد شد که هری با رنگ و رویی پریده تر از لویی به لندن برش گردوند .
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...