s2_09

208 43 448
                                    

سلامممم..مدت زمان زیادیه نه؟
دلم تنگ شده بوددد برای اینجا ..ولی خب پارت فقط نفرین شده بود بهم حق بدید .
بیاید بگید چه خبر ، بعد از اینکه پارتو خوندید البته .

بذارید هلن رو نشونتون بدم بعد برید پارتو بخونید.

بذارید هلن رو نشونتون بدم بعد برید پارتو بخونید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

واقعا شبیه نایله، زود باشید بگید بهترین انتخاب دنیا رو کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

واقعا شبیه نایله، زود باشید بگید بهترین انتخاب دنیا رو کردم.

_____________

شایا چیزی که توی ذهنش داشت رو زمزمه کرد و انگشت های پاش رو حرکت داد طوری که توی کفشش حسش کرد .

زانوهاش رو بغل کرده بود و ربع ساعت بود که به دختر نایل نگاه می کرد .

"همیشه انقدر خواب الود نیست..نمی دونم چرا بیدار نمیشه"

صدای سورشا از اون طرف اتاق پر از لرزش به نظر می اومد . شایا می فهمید که چقدر داره سعی میکنه با خواب مقابله کنه . داروهاش زیادی قوی بودن .لبخند کوچیکی زد .

"اشکالی نداره ..جاش گرم و نرمه "

سوروشا بدن دردناکش رو کمی روی تخت جا به جا کرد .

"شایا من واقعا میخوام بیشتر باهات حرف بزنم"

شایا نمی خواست .

"ولی دردم داره شروع میشه و من ترجیح میدم بخوابم قبل از اینکه مجبور بشن تقریبا با دارو بیهوشم کنن"

"مشکلی نیست ..راحت باش" شایا هنوز هم لبخند می زد.

خیلی وقت نیست که اونجا اومده . دسته گلی از گل هایی که فکر میکرد ارامش بخش باشن همراهش بود و موهاش رو خیلی شل گوجه بسته بود. میخواست متشخص به نظر بیاد .

The doomedWhere stories live. Discover now