"سه تا اس دست منه"
هری به کوبیدن سیگارش به ظرف زیر دستش ادامه داد .زیر چشمی به شایا نگاه کرد و نیشخند زد .
شایا سه تا اس داشت و دست پنجمم برده بود.مرد غریبه به زبون بومی چیزی گفت و پولشوروی میز کوبید . وقتی با پا به صندلی خودش لگد زد شایا تراولارو برداشته بود با نیشخندی مشغول شمردنشون بود .
هری به تبعیت نیشخند زد و از شایا چشم برداشت . باز هم به میز های اطراف چشم دوخت تا برای راحت شدن خیالش با زین ملاقات کنه .اما خبری نبود.
نزدیک به دو ساعت بود که با شایا وارد این میخانه محلی کثیف شده بودن .
ماموریت هری این بود که یه گوشه بشینه ، ظاهر خونسردشو حفظ کنه ، با یه سیگار گوشه لبش منتظر بمونه .
ماموریت سختی به نظر نمیومد ، هری هم اولش همین حس و داشت اما از لحظه ورودش به میخونه پایین ریختن قطرات عرق رو از روی کمرش به زیر سگک کمربندش حس میکرد .
با وجود این ،هری تا الان ظاهرشو حفظ کرده بود .هرچند هنوز نتونسته بود با شایا کنار بیاد.
شایا از لحظه ورود ماسکی نامرئی روی چهره گذاشته بود که هری به سختی میتونست اونو از یه فاحشه که مرد پولداری رو به عنوان یک لقمه چرب پیدا کرده و مدام دورش میچرخه تشخیص بده .
شایا شلوارک بیش از حد کوتاهی به پا داشت و نیم تنه بدون استینش فقط قسمت کمی از بالا تنه اشو پوشش میداد .
وقتی هری میزی تقریبا نزدیک محوطه برای نشستن انتخاب کرد ، شایا لبخندی زده بود و و با کشیدن کرواتش بوسه ای روی گونه اش به جا گذاشت .
شایا خودشو روی پیشخوان بار خم کرد و به روی بارمن لبخند زد " انگلیسی بلدی؟"
ظاهر خونسرد هری به سختی حفظ شد وقتی شایا لهجه اشو به تمیزی تغییر داد .
بارمن با دیدن صورت افتاب سوخته و خط سینه شایا متوجه شغلش شد "چی میخوای اینجا ؟شما جنده های امریکایی چرا پاتونو از بار من بیرون نمیذارید ؟"
شایا بیشتر روی پیشخوان خم شد "چون اینجا به نحوی مال ماست ..زنده باد امریکا !"بعد از خنده ریسه رفت
هری متوجه چشمای ریز شده مرد پشت بار شد .
"چی میخوای ؟"
شایا نیشخند زد "این آقای اتو کشیده رو میبینی؟ مشتری جدید منه ..میخواد بره پایتخت ..بهم گفت قبل از اینکه امشب ازش پذیرایی کنم ببرمش میخونه توام شانس بهت رو کرد و من اوردمش اینجا ...یارو پول خوبی تو جیباش داره ..بهترین مشروبا و رولای سیگارتو براش بیار و پول خوبی به جیب بزن ...اگه بپرونیش با همین چاقو رگ گردنتو میبرم "
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...