51

295 64 159
                                    

(فلش بک _6 سال پیش)

یه بار دیگه به خودش لرزید وقتی تونست رنگ قرمز و چسبندگی خون رو روی انگشتاش حس کنه.

"فک ...فک میکنی تا کی خون ریزی ادامه پیدا میکنه ؟"

سوالش تاثیر چندانی روی پسر درشت اندامی که درست پایین تخت مشغول کشیدن مواد از توی ظرف شیشه ای جلوی پاش بود نداشت .

"توی ده دقیقه گذشته سه باره که اینو پرسیدی و من گفتم نمیدونم "

"اخه ...من هنوز درد دارم .."هری با انزجار و کمی بغض دستشو به ملافه مالید و بازم تو خودش جمع شد .

"مگه چیزی نبود که میخواستی؟"مونت بازم دود و وارد گلوش کرد و طوری اونو از دماغ بیرون داد که انگار اسون ترین کار دنیاست .

ولی مشکل اینجا بود ، هری اینو نمیخواست .اون فقط بیشتر از سه هفته است از مونت که یکی از بهترین های تیم بیسبال دبیرستان جدیدشه خوشش میاد و این باعث شد امروز تا پارتی ای که میدونست قراره اونجا باشه تعقیبش کرده بود .
این تقصیر هری نبود که وقتی هر دو توی بازی جرعت و حقیقت شرکت کرده بودن بطری طوری به قرعه چرخیده بود که اون دوتا هر دو انتخاب شدن توی کمد برن .

هنوز حسش میکرد ، طوری که قلبش به سینه اش کوبیده میشد و بدون اینکه چیزی بگه استینای بافتشو بین انگشتاش میکشید .

ولی سرشو پایین انداخته بود و منتظر موند .

"بیخیاالل ...رفتن تو کمد برا من و این جوجه لاغر مردنی حوصله سر بره " مونت تقریبا از خوشحالی مستانه خندید .

هری جوجه لاغر مردنی خطاب داده شد اونو به فال نیک گرفت . جوجه ها کیوتن !

"پاشو برو دیگه ، وقتمونو نگیر "دختری که لباسای کمی تنش بود هری نیشگون گرفت و باعث شد اون از فکر کردن دست برداره . مونت هنوزم بهش نگاه نمیکرد . پس هری ام دوباره نگاهشو به کفشاش دوخت و وقتی یکی دیگه از دخترای نیمه برهنه در کمد و باز نگه داشت بعد از مونت گامری توی کمد رفت و بلافاصله با بسته شدن در هری از جا پرید .

سرشو بالا اورد و با تابش نور گوشیه مونت روی صورتش تونست بازم چهره ی عادیه اونو ببینه .

"اسمت چیه ؟"مونت نگاهشو از گوشی بر نداشت .

"هری ..هری استایلز هستم "هری فهمید از پشت به دیواره چوبی کمد تکیه داده و قلبش داره به شدت میکوبه ، چوبه های کمد بهش نزدیک و نزدیک تر میشدن ، وقتی پاشو داحل کمد میذاشت اصلا به یاد نداشت چقد از فضاهای بسته فراریه . اگه نایل میفهمید اون سه ساعته کجاعه حتما به پدرش لوش میداد .

"سال اول دبیرستان تایمز مگه نه ؟"

لبای هری از هم فاصله گرفت و به خودش لرزید . دهنش خشک بود ولی حس میکرد بزاق زیادی هست تا ترشح بشه .نیاز داشت همین الان از کمد بیرون بره.

The doomedWhere stories live. Discover now