هاااااییی^^
اخرش حرف میزنم خدافسسس^^
_______چند روز بعد_
هری بیشتر از سی دقیقه بود که به در کمد اتاقش زل زده بود.
اینکه بی حرکت مونده بود احتمال زیاد به خاطر عطر فوق العاده ای بود که زیر بینیش حس می کرد.
توی فکر بود و گاهی نفس عمیق میکشید.
"هری اگه بیداری نظرت چیه از تخت بیرون بریم ؟"
چشم های هری درشت تر از چیزی شد که بود ، بعد دستش رو محکم دور کمر برهنه زن حلقه کرد و اونو به خودش چسبوند .
"نرو ..کجا میخوای بری مِل "به ارومی گفت و سرشونه اش رو بوسید .
"زندگی دارم ، نمی شه کل روز در اختیار تو باشم "مل چشم هاش رو توی حدقه چرخوند .
و هری فقط با مظلومی لب هاش رو بیرون داد " بمون .. تا ظهر اینجا باش ..برات ناهار درست میکنم "
مل براش عجیب بود که چرا هری هیچ وقت نمی فهمه .
"هری من برای سکس اینجا میام نه برای اینکه برام ناهار درست کنی "
هری واقعا دلش نمیخواست تنها بمونه ، از تنهایی بدش می اومد و توی این خونه همیشه تنها بود ، پس معمولا سر کار بود .
"خیلی خب ..پس برای سکس بمون "
مل رو مدت ها بود میشناخت و خیلی وقت ها میدیدش. ازش خیلی بزرگ تر بود ، توی اواسط دهه سوم زندگیش ولی پوستی به صافی اینه داشت و چشم هاش به ابی اقیانوس بودن ، موهای مشکیش رو معمولا کوتاه نگه می داشت .
هری سرش رو توی گردن مل فرو برد نفس عمیقی کشید و بار دیگه خوشحال شد که مل عطر خنک مردونه ای که بهش داده بود رو می زد .
گردن مل رو با حوصله بوسید ، به لطافت بوسه های افتاب روی بدن هاشون . بوسید و پایین رفت ، با کمی تکون خودش رو کامل روی مل انداخت و گلو و زیر گوشش رو بوسید .
" میمونی ؟ کارتم روی میزه هر چقدر دلت میخواد ازش بردار ولی تا ظهر بمون "
بعد از پایین به مل نگاه کرد و وقتی داشت سنگین شدن چشم های مل در اثر بوسه هاش رو تماشا می کرد ملافه رو پایین و پایین تر برد و زبونش رو تا بین سینه هاش کشید.
مل بلاخره تسلیم شد و خوشحال شد که هری کار با انگشت هاش رو خوب بلده .
"آه هری ..انقدر لفتش نده "
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...