۱۳ ماه بعد /مارچ
" میبینی ؟ به نظر میاد هوا قرار نیست گرم بشه هنوزم سرد و ازار دهنده است " زین بینیش رو بالا کشید و تکیه اش رو به دیوار محکم تر کرد ، به طوری که بتونه از گوشه چشم به بیرون پنجره خیره بشه . جایی که هیچ منظره جالبی به انتظارش ننشسته بود.
"کم مونده ، یه کم دیگه درختا شکوفه میدن "
زین سرش رو چرخوند و موهاش توی پیشونیش ریختن و کمی راه دیدش رو بستن ، ولی کمی تکون کافی بود تا از جلوی چشم هاش کنار برن .حالا تصویر واضح بود . حالا تصویر راجر که برعکس روی صندلی نشسته بود و چونه اش رو روی صندلی تکیه داده بود کاملا به چشم های زین می اومد .
موهای راجر به بلندی خودش نبودن ، هنوز کوتاه و اصلاح شده بودن .
زین سرش رو به تایید تکون داد" خوبه ، یکم دیگه گرم بشه و بعد از این مهمانسرای لعنتی بیرون میریم ..دیگه حوصله ام رو سر برده ، مدتی میشه اینجاییم و من از اتاقش خسته شدم "
راجر اه کشید " منم همینطور ، بوی نم میده "بعد طوری که هر وقتی حوصلش سر می رفت انجامش می داد نوک کفشش رو روی زمین کشید .
زین تک سرفه ای کرد و دوباره به بیرون خیره شد "مهمانسرای قبلی مورد علاقم بود ، ولی مجبور شدیم ازش بیایم بیرون چون بابا بزرگ پیدامون کرد ..یادته چه قشقرقی به پا کرد دیگه ؟"
"نه ، یادم نیست "
زین اخم کرد و سمت راجر برگشت " چرا؟ مگه میشه یادت نباشه ؟ همه جا ابرومونو برد برای اینکه بتونه برمون گردونه "
"شاید چون اونجا نبودم "راجر لب هاش رو به همفشرد .
"اونجا نبودی؟ ولی من اونجا بودم که "
" اونجا بودی و هوشیار بودی "
"ربطش چیه ؟ "
زبون راجر لب پایینش رو خیس کرد " شاید ربطش با اینه که من واقعی نیستم زین ،توهم ذهنتم "
اخم های زین با ناباوری به هم پیچیده شد و حس کرد چیزی راه گلوش رو بست . همیشه اینجور مواقع به سراغش می اومد . موقع هایی که راجر می گفت واقعی نیست ! راجرلبخند شرمساری زد و نگاهش رو از زین گرفت .
زین احساس حالت تهوع کرد . سرش رو پایین اورد و با دیدن سرنگ توی ارنجش حس کرد کسی بهش سیلی زد . نه! بازم گول خورده بود .
هنوز به سختی نفس می کشید .
دستش به ارنجش رسید و سرنگ و ازش بیرون کشید بعد سوزششی که احساس کرد باعث شد از جا بپره و بفهمه بازم داشته بالا می اورده .
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...