همه چیز مثل یه نوار فیلم بی مصرف از جلوی چشم های لویی تاملینسون گذشت . همه چیز رو به یاد اورد ،از لحظه ای که تریسا بزرگ ترین دعوایی که می شد رو با ایزاک و یاسر کرد و بعد لندن و ترک کرد .
لویی به یاد اورد که با حیرت به خاله اش چشم دوخته بود وقتی که سر یاسر فریاد می زد که با پیمان بستن با استن ها چجوری به اون و بچه هاش خیانت کرده .
کسی جلوی تریسا رو نگرفت ، نه حتی ایزاک . وقتی پای خون و ریشه در میون بود هیچ کس نمی تونست جلوی یک مالیک وایسه .
لویی به یاد اورد که مانع فرانسیسکو شد که همراه مامانش بره . اون شب رو که بار دیگه بعد از مدت ها برهنه بین بازو های فرانس خوابیده بود و قولی رو که به خودش راجع به رابطه اش با فرانس داده بود روشکوند ،از ذهن گذروند .
یاداوری چهره های پر از نفرت و وهم خواهر و برادرای ناتنیش که از نیمه تاملینسون خونشون خجل شده بودن به هیچ وجه سخت نبود .
لویی به یاد اورد که ماه بعد مادرش رو از دست داد .
شبی که لویی به این باور رسید چیزی توی قلبش برای همیشه خالی از عشق باقی خواهد موند .لویی به یاد اورد که توی مراسم خاک سپاری مادرش تنها دوست صمیمی باقی مونده جوانا بالای تابوتش نبود . انگار که نفرین لویی گریبان گیر جوانا هم شده بود ، حتی بعد از مرگش، تریسایی حضور نداشت تا روی قبرش گل رز بذاره .
همه این خاطرات تلخ باعث می شد زانوهای لویی از سستی خرد بشه .
تریسا فهمید که شونه های لویی داره تو بغلش می لرزه .اون می دونست لویی به چی فکر می کنه .
"من برگشتم ..برای همه چیز متاسفم عزیزم"
لویی چشم های نم دارشو باز کرد ، ولی از تریسا فاصله نگرفت " خیلی دیر اومدی "
به ارومی زمزمه کرد و نگاهشو از چشم های فرانس نگرفت . فرانس پشت سر تریسا ایستاده بود و به لویی خیره بود .
"می دونم " اشک های تریسا روی صورتش لغزید . عذاب وجدان تمام مدت یه بار سنگین روی شانه های نحیفش بود .اخ ،اگه یاسر اینکارو باهاشون نمی کرد این همه مدت لویی رو به امون خدا ول نمی کرد .
اخ اگه یاسر انقدر بی شرف نبود برای بار اخر با جوانا خداحافظی می کرد .
لویی فهمید ، که دستای کسی دور کمرش حلقه میشن . لحظه بعد چونه شایا روی شونه سمت چپ تریسا بود .
" سلام خاله "
تریسا لبخند زد" سلام عسلم "
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...