ولی اون صحنه ی با شکوه فقط چند ثانیه طول کشید چون دوباره همه شروع کردن به وحشی بازی و تو سر و صورت هم کوبیدن . پس تو ی اون هرج مرج طولی نکشید که نگاه لویی راهشو به هری پیدا کرد . هری ای که حالا میترسید توی دزد و پلیس بازی های اطراف کسی به دماغش بخوره با ترس یه دستشو روی دماغش گذاشته بود و با دست دیگش دور خودش سپر درست کرده بود .
لویی خندید و دستشو پشت کمر هری گذاشت و اونو یه کناری کشوند . هری با شک دستشو از رو دماغش ورداشت و لبخند زد " عجب باغ وحشی راه انداختم ها!"
لویی چشاشو تو حدقه چرخوند و شونه بالا انداخت تا کمرش به دیوار پشتش بخوره "ارزششو داشت ، اینا الان میرن پی کارشون و تا روز ماموریتم پیداشون نمیشه !"
هری لب پایینشو به دندون گرفت و درحالی که کنار لویی به دیوار تکیه میزد گفت " این.... خب فک نمیکردم کار کردن باهات میتونه خوب باشه ! برای این جدیده حسابی ذوق دارم رفیق "
لویی از ته دل لبخندی زد و زیر چشمی به هری نگاه کرد که با خیره شدن به روبه رو نگاهشو ازش میدزدید .
ولی دلیلی نمیشد لویی با لبخند بزرگتری روی لبش که زیر دریای ابی چشماش چین مینداخت نگاهشو از هری بگیره "خوشحالم که به سن قانونی رسیدی تا پارتنرم باشی "(اشاره به تیکه ای که بار اول بهش انداخت )
چشمای هری گرد شد و با چرخوندن سرش ، و نگه داشتش یکم ملایم به سمت پایین به لویی خیره شد "پارتنر؟"
با شَکی پرسید که باعث شد لویی به این فکر کنه چرا هری انقد تعجب کرده " پارتنر دیگه ؟ اوه شت ، منظورم ... منظورم همکاره !"
و با عجله نگاهشو به نک کفشاش دوخت و این هری و حسابی خوشحال کرد چون حالا لویی نمیتونست ببینه که صورتشو توهم جمع کرد تا خودشو بابت سوتی بی ربطی که داده سرزنش کنه !
الا ملکه ی ذهن هر دوی اونا همدیگه بودن و این باعث میشد متوجه شلوغی ، و اتفاقی که اطراف درحال رخ دادن بود نشن ! پس لیام فرصت و مناسب دید تا خودشو به شایا که با انزجار به اطراف چشم میدووند برسونه با خم کردن سرش بتونه زیر گوشش حرف بزنه "if you would be my 6 I'm gonna be your 9"
ترجمه "اگه تو 6 من بشی من 9 تو میشم (اشاره به اسم اون کاپل روانیه )"
شایا "then we will be 69"
ترجمه"پس ما میشیم 69(پوزیشن)"
لیام لبخند خبیثی زد و نزدیک تر اومد"would you?(میشی؟)"
شایا سمت لیام چرخید تا سینه به سینه اش قرار بگیره ، لبخند ژکوندی مهمون لیام کرد و گفت "No!"
YOU ARE READING
The doomed
Fanfictionبه تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید. برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی برای خودت باقی نذار و سه تا میتونی از بیننده ها سوءاستفاده کن.حالا باید نقابی از بی نقصی به چهره بزنی و نذاری کسی بویی ببره اینجا واقعا چه...