95

170 50 246
                                    

سلاممم ، یه پارت هیجانی اوردم ^^
پارت قبل خیلی فلاپ شد این بکیو فلاپ نکنید 🤨بیاید حرف بزنیم ..نظراتونو بگیددد .

________

گرمای مکزیک به محض اینکه نایل تونست کسی که باهاش قرار داشت رو ببینه از بین رفت .

به لب های خشکش زبون زد و دسته کیف رو محکم تر گرفت، ولی اجازه نداد چهره خنثی و سیاست مدارش از بین بره .میخواست از لبخند های نفرت انگیز شایا تقلید کنه، اما انگار فقط خود دختر می تونست توشون موفق باشه .

پس نایل چهره خنثی شو ترجیح می داد . چند قدم بلند دیگه کافی بود تا از ماشین مشکی مات بگذره و از دالانی که اون چهار نفر (طبیعتا محافظ های طرف قرار داد بودن) با روبه روی هم ایستادن ایجاد کرده بودن بگذره .

و حالا می تونست خال زیر چشم مرد اسیایی رو به روش رو تشخیص بده .

"درست به موقع "مرد ژاپنی زودتر تصمیم به حرف زدن گرفت .

"من ادم وقت شناسی هستم " باد وزید و نایل با کمال میل خوردن شاخه ای از موهاش به صورتش رو پذیرفت.

سنگینی کیف تقریبا ناپدید شده بود.

"چی باعث شده تنها بیای ؟"

قبل از اینکه نایل حتی به خودش زحمت بده دهانش رو باز کنه ، صدای خلاص شدن خشاب کلت از پشت سر مافیای ژاپنی همه چیز رو روشن کرد .

چشم های نایل برق زد . زین درست رو به روش ، پشت سر مرد رو به لوله تفنگش چسبونده بود .

محافظ ها بلافاصله سلاح های خودشونو بالا گرفتن و از پشت، دور نایل حلقه زدن ، ولی به نظر نمی اومد نه نایل و نه طرف حسابش بخوان ذره ای از جاشون تکون بخورن .

نایل ناخوداگاه لبخند زد وقتی مافیا باز هم به حرف در اومد"اسلحه هاتونو بیارید پایین ، من خلع سلاح شدم "

حالا وقتش بود که زین از پشت سر مرد لبخند بزنه"چی باعث شد تو فکر کنی که تنها اومده؟ "

نایل دست ازادشو بالا اورد و با انگشتش پیشونیش رو خار‌وند "فکر می کردم قرار بود هیچ کدوم از ما دو نفر سلاح گرم همراهش نباشه "

زین چشم های سردشو توی حدقه چرخوند و تفنگ رو پایین اورد و به راحتی توی جیب پشت شلوارش قرار داد .بعد د‌و قدم بر داشت و با دست های گره خورده روی سینه اش از کنار تماشا گر مکالمه نایل و مافیا ایستاد .

"حق با شماست ، بد قولی از من بود " به نظر نمی اومد طرف حسابشون دنبال شر باشه .

The doomedDonde viven las historias. Descúbrelo ahora