انقدر مغرور هستیم که عاشق نشیم
و انقدر مغرور هستیم که اگه عاشق شدیم بهش نگیم
اما این غرور بدجور آتیشمون می زنه
آتشی که عشقمون رو می سوزونه و از بین می بره...
سلام همراهای گلم🌷🌷🌷 خیلی ها اول داستانشون عکس کارکترا رو می ذارم اما من ترجیح دادم یکم با کارکترها آشنا شید بعد براتون عکس بذارم.
اول از همه کارکترهای اصلی داستان:
سارا❤❤❤
مهران💁♂️💁♂️
حالا شخصیت های فرعی:
نرگس🖤🖤🖤
رامین🙎♂️
و دو شخصیتی که هنوز وارد داستان نشدن اما بالاخره می یان😁
کیان🤭🤭
و کیانا🤩🤩
پ.ن: چون شخصیت ها ایرانی هستن انقدر بور و چشم رنگی نوبره والا😆 اما چه می شود کرد عکسایی که به دلم نشستن اینا بودن و شما خودتون فکر کنید چشم رنگی نیستن😅
پ.ن۲: راستی عکسا چطورن؟
پ.ن۳: یه سوال دیگه آیا دوست دارید ما بین مطالب داستان عکس هم بذارم؟آخه تا الان سعی کردم کمتر اینکار رو کنم ولی گفتم ببینم نظرتون چیه؟
پ.ن۴:(نویسنده سادیسم پینوشت دارد🤣) راستی تا اینجای داستان چطور بوده؟ دوست داشتید؟شخصیت مورد علاقه تون کیه؟و منفورتون کیه😉؟