part 24

477 136 33
                                    

🚫ووت یادتون نره 🚫

از اتاق اومد بیرون و یه راست رفت سمته اتاق بکهیون ...

هنوزم درک نمیکرد که چرا باید از اون ادم مراقب کنه ، در واقع اصلا نمیخواست ببینتش ، نمیتونست به خودش دروغ بگه هنوزم بهش احساس داشت ... هنوزم وقتی میدیدش توی دلش خالی میشد ...

رفت سمته اتاق و بدونه در زدن واردش شد ...
بکهیون مشتاق برگشت سمته در ولی با دیدنه کای امیدش از بین رفت ... توقع یکی دیگه رو داشت ولی انگار اون واقعا میخواست به حرفه خودش عمل کنه و از جلوی چشماش ناپدید بشه ...

اروم بلند شد ایستاد ...

-کارم دارین ؟

کای بیحوصله نگاهی به سر تا پاش انداخت ...

+ چه گهی میخوری توی این اتاق که بیرون نمیای ؟

-چی ؟!

بکهیون با گیجی پرسید و کای به خودش گوشزد که اروم باشه دقیقا چیزی که از وقتی حرفای تلخه چانیول رو شنیده ازش بعید بود ...

+ چرا خودتو توی این وامونده حبس کردی و هیچ دردی کوفت نمیکنی که به خاطره توی لعنتی که هیچ ارزشی نداری من حرف بشنوم ؟

-ب...بخشید رئیس .

کای کلافه نفسش رو خالی کرد و چند قدم نزدیکش شد ...

+ ببین اول خودتو اینطوری به موش مردگی نزن چون من باورت نمیکنم و بعدم عین ادم غذا کوفت میکنی و دور و بره سگای اینجا نمیچرخی تا امپراطور برگرده و منو از دسته تو یکی راحت کنه ... فکر نکن از اینکه توی فاکی رو سپرده به من خوشحالم .

-امپراطور گفته مراقب من باشی؟!

بکهیون با تعجب پرسید .

+ اره... نمیدونم دقیقا چیکارش کردی که انقدر عوض شده ولی بهت هشدار میدم که اگر نقشه ای داری تمومش کن چون اون مثله من احمق و ساده نیس ، فقط کافیه اراده کنه تا زندگیت سیاه بشه و هر روز به گه خوردن بیفتی .

-من ... من کاریش نکردم .

کای نیشخندی زد ...

+ بهتره انقدر دروغ نگی ... همه نگهبانا و خدمه ی اینجا میگن که تو به رئیس سرویس میدی و باید بگم که بین زمزمه ها شنیدم که خیلیا مشتاقن ببینن چقدر حرکاتت خاصه که رئیسه مارو به خودش جذب کرده .

بکهیون سرش رو انداخت پایین و حرفی نزد ... حرفی نداشت بزنه ... اصلا چی میتونست بگه ؟ ... همه اینجا اونو به چشم که هرزه میدیدن و این تقصیره خودش بود ... خودش خواسته که همه این فکرای کثیف رو در موردش بکنن ... روزی که وارده اینجا شد قرار نبود این همه مدت اینجا بمونه ، قرار نبود انقدر اتفاق براش بیفته ، قرار نبود یه روز از اینکه اون اینجا نیس دلگیر بشه ، قرار نبود منتظر باشه .

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now