-بیا این برای توعه .
بکهیون با صدای سوهو سرش رو اورد بالا و ساندویچ توی دستش خیره شد ....
+ نمیخوام .
-بخور بک چند روزه هیچی درست حسابی نخوردی ، اینطوری خودت رو از بین میبری .
+ سعی نکن نگرانم باشی یا بهم دستور بدی .
به سردی گفت و روش رو ازش گرفت .
-ولش کن هیونگ ما نباید نگرانه یه قاتل باشیم .
سهون با طعنه گفت و ساندویچ رو از سوهو گرفت.
سعی کرد بهش توجه نکنه ولی با جمله بعدش تمام وجودش از عصبانیت لرزید .
-نمیدونم چطور هنوز کای به تو اجازه داده که اینجا باشی ... خودت چرا نمیری ؟ نکنه منتظری ببینی هیونگم میمیره یا زنده میمونه ؟
بکهیون چشمای قرمزش رو بهش داد و با عصبانیت از جا بلند شد و سینه به سینش ایستاد ...
+ لطف کن اون دهنه حال بهم زنت رو ببند ... برام مهم نیس که چه جایگاهی داری ... اره من میخواستم بکشمش ولی اجازه نمیدم هر چی از دهنه کثیفت میخواد در بیاد .
سهون پوزخنده زد و زد روی شونش و رفت نشست .
سوهو چپ چپی به سهون نگاه کرد و حرفی نزد ... اونقدری خسته بود که دیگه حوصله بحث نداشته باشه .
بکهیون خواست بره بیرون که با دیدنه کای که با سرعت به سمتشون میدوید صبر کرد...
کای در حالی که نفس نفس میزد نگاهه نگرانش رو بینشون گردوند ...
-هنوز نیومدن ؟
-کیا ؟
سوهو با تعجب پرسید .
کای خم شد روی زانوهاش و سعی کرد نفس بگیره .
-پلیس داره میاد ... بکهیون باید بریم ... سوهو هیونگ لطفا حواست به همه چی باشه ، سعی کن بپیچونیشون .
بیتوجه به قیافه های شوک زدشون دسته بکهیون رو گرفت و خواست بره ولی بکهیون مانعش شد ...
+ من جایی نمیام .
-چی داری میگی تو ؟
کای با عصبانیت پرسید و سعی کرد دنباله خودش بکشونتش ...
+ نمیتونی منو مجبور کنی ... من باید اینجا بمونم .
با خشم دستش رو ول کرد و یقش رو گرفت ...
-دهنتو ببند و باهام بیاد ، برام مهم نیس بلایی سره تو بیاد ، اگر پلیس بگیرتت هممون میریم ته جهنم ....
-اومدن .
سوهو با استرس زمزمه کرد ...
کای با استرس اب دهنش رو قورت داد و قبل از اینکه از بکهیون فاصله بگیره زیره گوشش زمزمه کرد :
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...