نگاهش رو به چهره تقریبا خوش روی رو به روش داد ...چهره ای که این روزا بیشتر از هر کسه دیگه میدید ...
بیحوصله و خسته تر از همیشه دستش رو به پیشونیش کشید ...
+چرا اومدین اینجا ؟
وکیلش دستاش رو گذاشت روی میز و بهم قفلشون کرد ...
-اومدم به خبره خوش رو بهتون بدم ...
+چه خبری ؟
بدونه هیچ حس و حالی پرسید .
-میتونیم ازادتون کنیم فقط باید تا دادگاه که چند روز دیگست تحمل کنید ....
بکهیون باید مشتاق میشد ولی خب خیلی وقت بود که همه احساساتش رو کشته بودن .... توی این زندان یا ازاد بودن چه فرقی میتونست بکنه ؟ توی هر دو بهش ظالمانه و بیرحم نگاه میکردن .
+خب چطوری ؟
وکیل با دیدنه این بیخیالی و بی اهمیتیش حس کرد از اوجه خودش افتاده ولی توجهی نکرد ...
-با رئیس پارک ملاقاتی داشتم و ایشون تونستن یه راهی پیدا کنن تا درتون بیاریم .
بکهیون با شنیدن رئیس پارک حس کرد هزاران سوزن فرو کردن توی پوسته کمرش و نفساش تند شد ...
+ میخواد چیکار کنه فراریم بده یا ...وکیل این شور و هیجانه یهویی رو گذاشت به حسابه خوشحالی و پرید میون کلماتش و نزاشت ادامه جملش که یا میخواد خودشو معرفی کنه تا منو ازاد کنه از دهنش خارج بشه .
-نه ... نمیخواد فراری بده اتفاقا یه روشه کاملا قانونیه و هیچ مشکلی ایجاد نمیشه .
بکهیون با عصبانیت چشماش رو بست ... اون عوضی چرا داشت اینکارا رو میکرد ؟ چرا فقط دست از سرش برنمیداشت ... توی خواب کم هر دفعه تنش رو لرزوند و حالا توی بیداری ؟ ...
هیچ وقت فکر نمیکرد که انقدر عمیق از اون نفرته قدیمیش پشیمون بشه ... اگر دنباله انتقام نمیفتاد ... اگر سعی نمیکرد از چیزی سر در بیاره ... اگر جعبه ای که مادرش بهش داده بود رو باز نمیکرد ... اگر نمیفهمید که مادرش چطوری اونقدر داغون شده ... اگر اون برگه های ازمایش که میگفتن مادرش اعتیاد داره و ... و ... بارداره رو نمیدید هیچوقت کارش به اینجا نمیرسید ...-جناب بیون ... جناب بیون ...
با صدای وکیل نگاهش رو داد بهش ...
-حالتون خو...
+ بهش بگید نکنه ...
-چی ؟
+ بهش بگید سعی نکنه منو بیاره بیرون ... سعی نکنه با بدبخت کردن خودش منو نجات بده من نیازی به ترحم اون ندارم ... به کمکشم نیاز ندارم .
-اما ...
کوبید روی میز و از جا بلند شد ...
+ همین که گفتم ... بهش بگو ترجیح میدم توی زندان بمونم تا قیافه نحسه اونو ببینم .
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...