part 15

604 152 113
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه ❤🥀

با تعجب به اطرافش خیره شد ...
یه جایی مثله یه باغ یا جنگل بود ... نسیم خنک پوستشو نوازش میکرد ... با حسه خیسی چمن زیره پاش نگاهشو پایین اورد ...
چرا کفش پاش نبود ؟ ... اصلا اینجا کجاست ؟!...

نگاهشو چرخوند و به سمته تک درخته اونجا رفت ... چرا باید یه باغ مثله اون فقط یه درخت داشته باشه ؟ ...

هر چقدر که به درخت نزدیک تر میشد ، متوجه سایه کسی که پشتش پنهان بود میشد...

+ کسی اینجاست ؟

به ارومی پرسید و سه قدم باقی مونده رو طی کرد و رفت سمته دیگه درخت ، ولی کسی نبود ! ...

-چانیول

با صدای اشنای زنی با بهت برگشت ... با دیدنه چهرش ناخوداگاه دستش شروع کرد به لرزیدن ... اون زن هیچ تغییری نکرده بود ... هنوزم همون لطافت رو توی نگاهش داشت... هنوزم زیبا بود و پر از ارامش...
+ م..ما..مان

زن لبخندی زد و چند قدم بهش نزدیک شد ...
-پسرم بالاخره اومدی

+ مامان ... تو ... اینجا چیکار میکنی ... اینجا کجاست ؟

-من اومدم دنباله تو ... مگه همیشه نمیخواستی که راحت بشی هوم؟! مگه نمیگفتی خسته ای ؟!

+ مامان ... من ... من ...

با لبای لرزون خواست جملشو کامل کنه ولی بغض نمیزاشت ... بغضی که سالها نشکسته بود نمیزاشت حرف بزنه ...

با یه قدم بلند خودشو رسوند به مادرش و سرشو تکیه داد به شونش و اشکای منتظرش پایین ریختن ...
زن لبخنده غمگینی زد و موهای تک پسرشو نوازش کرد ...

-چانیول من خیلی بزرگ شده ... دیگه توی بغلم جا نمیشی ... دیگه برای خودت مرد شدی .

+ مامان ...

با بغض زمزمه کرد و گریش شدت گرفت و هق هقش بلند شد ... اخرین باری که اینطوری با صدا و بلند گریه کرد رو یادش نمیومد ... اخرین باری که اینطوری مادرشو بغل کرده بود یادش نمیومد ... هیچی یادش نمیومد ... روحش برای یاداوری اینا زیادی خسته بود...

-هیسس... اروم باش من اینجام ... مامان اینجاست ، کسی نمیتونه به پسره من اسیب بزنه ... پسره من خیلی قویه مگه نه ؟ .

+ مامان ... من ... من قوی نیستم ... من نمیخوام قوی باشم ... من نمیتونم ... مامان بابا ... بابا هنوزم داره اذیتم میکنه ... مامان همه بهم میگن شبیه اونم ... من نمیخوام باشم ... مامان نجاتم بده ...

بین گریش میگفت و اشک میریخت و با جمله هاش اشکای زنم جاری کرد ...

از اغوشش اومد بیرون و دستای سرده مادرش رو گرفت .

+ مامان میشه دیگه نری ... مامان من ... من دیگه نمیتونم ... من خیلی تنهام ... مامان قول میدم دیگه بهت بی محلی نکنم ولی تو دیگه نرو ... من...
-چانیول ... منو نگاه کن پسرم

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now