part 82

230 88 25
                                    

بکهیون شوک زده اب دهنش رو قورت داد و به دستش چنگ زد ...

قاتل ؟ ... چرا ؟ ... مگه چیکار کرده بود ؟ ...

+چ...چانیول ... تو چی داری میگی ؟ ...

چانیول دستش رو تنگ تر کرد ...

-خودت بهتر میدونی ... توی لعنتی ... مطمئنم که با اون عوضی که همدستی ... مطمئنم با هم دست به یکی کردین که منو بکشین ...

بکهیون با هر کلمه که میشنوید گیج تر و گیج تر میشد ...

اون چی داشت میگفت ؟ ... این ادم چانیول بود اصلا ؟ ... اگر اره پس این حرفا ... این رفتار ...

نفس عصبیی کشید و اخماش رو برد تو هم ...

+پارک چانیول این چه مسخره بازییه راه انداختی ...

-مسخره بازی رو شما راه انداختین نه من ...

با خشم فریاد کشید توی صورتش ...

بکهیون با تمام قدرت هولش داد عقب و خودش رو ازاد کرد ...

+به خودت بیا ...

چانیول سینش از خشم خس خس میکرد ... نگاه اتشیش رو داد بهش و هجوم برد سمتش و یقش رو گرفت بدون ملایمت و محکم تر از قبل کوبیدش به دیوار...

بکهیون بدتر از خودش بود ... براش مهم نبود این ادم چرا اینطوری رفتار میکنه ... براش مهم نبود اصلا دلتنگه این ادمه یا نه ، تنها چیزی که درک میکرد این بود که هیچکس حق توهین بهش رو نداشت ... هیچکس دیگه نمیتونست باهاش مثل گذشته رفتار کنه ...

هر دو مثل شیر زخمی بهم خیره شده بودن ... نفس نفساشون و نگاهای خون بارشون خبر از یه حمله بزرگ رو میداد ...

چانیول نگاهش رو توی چشماش چرخوند ...

-خودت بودی ... چرا ؟ چرا میخواستی منو بکشی ؟ چرا انقدر ازم متنفر بودی ؟ ... مگه من چیکارت کرده بودم ...

بکهیون خنده عصبیی کرد ...

+چیکارم کرده ؟ ... چرا یجوری حرف میزنی که حس میکنم گناهکار فقط منم ؟ ... بعد این همه مدت جلوم سبز شدی و این حرفای بی سر و ته رو میزنی که چی بشه ؟ ... چرا نمردی ؟ چرا ... چرا حالا که دیگه منتظرت نیستم پیدات شد ؟ ...چرا ؟ ....

چانیول با خشم مشتش رو برد بالا و خواست بزنه توی صورتش ولی نزدیک صورتش نگه داشت ...

+چیه ... بزن دیگه ... بزنننن ...

از ته گلوش فریاد کشید ...

+کم نزدی منو ... بزن دیگه ترسیدی ؟ ... یه بار دیگه اومدی وسط زندگیم و داری یه مشت چرت و پرت تحویلم میدی ...

یقش رو گرفت و محکم تکونش داد ...

+با توام عوضی زودباش ... زود باش منو بزن ...

چانیول چشماش رو بست ... باید میزد ولی نمیتونست ... نمیخواست ... دلش با مغزش یار نبود ...

با تیر کشیدن قلبش اخمی کرد و دستش رو گذاشت روش ...

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now