ووت و ووت و ووت 😐💔 کامنتم بزارید کنارش لطفا
نگاه بی قرارش رو داد بهش ...
+خب ... چیشد ؟ چرا حرف نمیزنی ؟
مرد رو به روش ریلکس پا روی پا انداخت و نفس گرفت ...
سهون کلافه تر از همیشه مشتش رو کوبید به میز و از جا بلند شد ...
+مثل اینکه از اولم نباید بهت اعتماد میکردم .
خواست بره که با کلماتش پاش چسبید کف زمین ...
-وقتش رسید ...
با شوک چرخید سمتش ...
+پیداش کردی ؟
-اره .
+خب ....
-چی خب ؟!
+کجاست ؟ حالش چطوره ؟ اگر پیداش کردی چرا الان اینجاییم ؟
-اروم باش پسرم ... به زودی میبینیش ... من فقط تونستم پیداش کنم همین .
+به زودی یعنی کی ؟ چرا الان بیکاریم ؟ چرا نمیریم نجاش بدیم ؟
پدرش اهی به سردرگمی و عجله سهون کشید و سری تکون داد ...
-سهون اروم باش ... اونجا یه عمارت دورافتادست که به شدت داره ازش نگهبانی میشه ... جانگ ییشنگ همه نیروش رو اونجا جمع کرده پس نباید ریسک کنیم ... سه گروه میشیم ... گروه اول رو میفرستم برای پرت کردن حواس نگهبانای باغ و گروه دوم رو من میبرم سمت ساختمون و تو با ادمایی که پیشتن مستقیم میری برای پیدا کردن سوهو ... باید مراقب باشی ... این عجله فقط کار رو خراب میکنه .
سهون سرش رو بین دستاش فشرد ...
+فقط میخوام صحیح و سالم پیداش کنم همین .
-برو یه اب به دست و صورتت بزن نمیخوای که سوهو با این ریخت و قیافه ببینتت! من همه کارا رو هماهنگ میکنم هوا که رو به تاریکی رفت حرکت میکنم .
سهون از جا بلند شد و رفت سمت در ولی با یاداوری چیزی برگشت سمتش ...
+اگر شد ییشینگ رو زنده نگه دار تا خودم انتقام تمام کارای کثیفشو بگیرم .
-باشه ... هر چی تو بخوای همون میشه .
با لبخند زمزمه کرد و سهون سرش رو انداخت پایین رفت ...
با رفتنش لبخند از روی لباش کنار رفت و به دستیارش که تازه وارد اتاق شده بود خیره شد ...
-چیشد ؟ فرستادی ؟
-بله قربان همونطور که خواستین از یه شماره یه بار مصرف براش ادرس رو فرستادم.
-حواست باشه به همه چیز .
-چشم .
-از اون موش لنگ چه خبر ؟ بهش گفتی امشب اخرین فرصتشه ؟
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...