part 44

358 127 48
                                    


سوهو با نزدیک شدن به اون منطقه کوفتی سرعتش رو کم کرد ...

زمین خاکی بود و پر از سنگلاخ ...

یه منطقه خارج از شهر که اولش خاکی بود و بعدش وارد یه باغ بزرگ میشد... یه باغ پر از گل و درخت که خیلیاشون حَرص نشدن و زیبایی طبیعی خودشون رو داشتن ... قبلا سوهو عاشق این بود که بین چمنای اونجا بشینن و به اسمون پر ستاره نگاه کنن و بزارن ماه با مهتابش صورتشون رو نوازش کنه .

با یاداداوری گذشته نیشخندی زد ...

یکم که گذشت به ورودی اونجا رسید و میتونست ماشین مشکی رنگ که احتمالا برای اون عوضی بود رو ببینه ...

با عصبانیت چنگ زد به عکسا و از ماشن پیاده شد ...

در زنگ زده باغ رو باز کرد و وارد شد ...

به محض ورود بوی گل و چمن زیره ببینیش پیچید ...

نگاه گذرایی به فضایی سبز پیش روش انداخت و جلو رفت ...

بعد پیاده روی کوتاهی بوی سیگار زیر بینیش پیچید و بعدم جانگ ییشینگی پشت بهش ایستاده بود رو دید ...

با نفرت نگاش کرد ...

+ فکر میکردم قلبت مشکل داره ... ولی مثل اینکه اینم یه دروغ کثیف دیگه بود ادمی که قلبش مشکل داره سیگار نمیکشه .

ییشینگ با شنیدن صداش لبخند بزرگی روی صورتش نشست و سیگارش رو خاموش کرد ...

-من تا حالا بهت دروغ نگفتم ... قلب من مشکل داره چون ...

چرخید سمتش و با چشمای چراغونیش بهش خیره شد ...

-چون تورو نداره .

صدای پوزخند سوهو تنها جواب حرفش بود ...
ییشینگ دستاش رو هول داد داخل جیبش و مشتاقانه نگاهش رو روش چرخوند و یه قدم نزدیکش شد ولی سوهو رفت عقب ...

+ نزدیک من نشو ... علاقه ای ندارم ادمای کثیفی مثل تو خیلی نزدیکم بشن .

ییشینگ قه قهی زد و دو قدم عقب رفت ...

-هر چی تو بخوای همون میشه .

سوهو عکسارو پرت کرد جلوی پاش ...

+ گفتم گورتو از زندگیم گم کن بیرون ... گفتم مزاحمم نشو ... گفتم با اعصاب من بازی نکن ... اینا چه کوفتیه هان ؟ چی میخوای ؟ دنبال چیی؟

ییشینگ خم شد یکی از عکسای مچاله شده رو برداشت ...

-اینا اولین عکسایی بود که بعد مدتها با هم انداخته بودیم چرا این شکلیشون کردی جونمیون ....

+اسم لعنتی منو به زبون نیار عوضی .

ییشینگ با فریادش ، شوکه سرش رو اورد بالا ...

-داد نزن ... گلوت درد میگیره ... اذیت میشی .

سوهو کلافه دست توی موهاش کشید ...

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now