Part 6

646 163 18
                                    

کتشو از روی صندلی برداشت ، قدمای ارومشو به سمت تخت برداشت ...

سهون روی تخت تو خوابه عمیقی بود ... موهاش پراکنده روی صورتش ریخته بود ... پتورم طبق معمول از روش کنار زده بود و فقط یه سمت از شکمشو پوشونده بود ... همیشه عادتشه پتو رو میپچونه تو بغلش ولی هیچ وقت درست نمیندازه روی خودش ، هر وقتم سوهو به خاطره اینکارش دعواش میکنه میگه اتاق همینطوریشم به خاطره تو شبا بخار میکنه دیگه پتورم بندازم روم خفه میشم ...

سری از تاسف تکون داد و دست دراز کرد پتو رو کامل انداخت رو بدنه برهنش ...

+ اخرش یه روز با این کارت از سرما یخ میزنی اوه سهون

موهاشو از پیشونیش کنار زد ... چقدر دلش میخواست با یه بوسه بیدارش کنه و مثل همیشه سهون بگیرتش تو بغلش خفش کنه و بگه هیونگ هنوز زوده افتاب هنوز نزده وسطه اتاق پس بیا یکم دیگه بخوابیم ، ولی الان وقتشو نداشت باید میرفت ، باید ...

خم شد از روی زمین لباساشو برداشت گذاشت روی تخت ... میدونست وقتی برگرده باید کلی غرغر بشنوه و با هزار بدبختی از دلش در بیاره ولی اگر نره اونجا نمیتونه ارامش داشته باشه...

نگاهه اخرشو به سهون انداخت و از اتاق خارج شد ...قدماشو یه راست برداشت سمته اتاق کاره چانیول ... صبح زود از عمارت زد بیرون پس مطمئن بود اتاقش نیست ... دره اتاقشو اروم باز کرد و وارد شد ، بدون معطلی رفت سمته میزش و شروع کرد به گشتن دونه دوونه کشوهاش ...

خیلی طول نکشید که توی کشو اخری پیداش کرد ... سریع کارته مشکی رنگو برداشت از اتاق خارج شد ...

-سوهو هیونگ اینجا چیکار میکردی ؟

با صدای کای سرجاش خشک شد ... به ارومی از در فاصله گرفت و رو کرد سمته کای که داشت با شک نگاش میکرد ... با استرس لباشو تر کرد

+ خب...خب میدونی ماشینم خراب شده روشن نمیشه برای همین میخواستم به چانیول بگم که به نگهبانا خبر بده یه ماشین برام جور کنن

کای چشماشو ریز کرد و چند قدم نزدیکش شد

-ماشین سهون هست میتونی با اون بری ... یا میتونستی خودت از نگهبانا بخوای

+سهون باید بره شرکت من باید قبله شرکت برم کارخونه یه سر بهش بزنم ، خودمم اصلا علاقه ای ندارم با اون ادما رو به رو بشم همینطوریشم گاهی نگاهشون زیاده کثیف میشه دیگه اگر باهاشون حرف بزنم که ... خودت میدونی چی میگم

کای اخماشو کشید توی هم ... باید یه درسی به نگهبانا بده یه چند دقته ازشون چشم برداشته دوباره هار شدن

-باشه هیونگ در هر صورت رئیس نیستش صبح زود رفت ... امم ... بیا ماشینه منو بگیر برو ، من با یه ماشین دیگه میرم

سوهو با دیدنه سوئیچش چشماش برق زد ، رفتن با ماشینه کای کارشو اسون تر میکرد ، سو ئیچو از دستش گرفت

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now