part 69

231 100 78
                                    


 

قدمای لرزونش رو جلوتر برداشت ...

ولی نتونست ادامه بده ....

نتونست وارد ساختمون بشه ...

دستش رو به دیوار گرفت ...

کیونگسو از پشت به شونه های خم شدش نگاه کرد ... باز هم یه نفر رو نابود کرده بود ... بازم یکی رو به جهنم اشفتگی کشونده بود ... 

شونش رو فشرد ...

_اگه نمیتونی میتونیم بزاریم بعدا یه روز که...

+نه، خوبم .

با صدای لرزون گفت و قدماش رو ادامه داد ... فعلا وقت عزا داری و افکار بیهوده نبود ... الان باید ادامه میداد ...

کیونگسو اصراری نکرد و  جاش قدماش رو یکم تند تر کرد ...

میدونست خودخواهه ... میدونست عوضیه ولی حال و روز کای طاقت رو ازش گرفته بود ...

اهی کشید و به سوهوی غرق در فکر که دو قدم ازش دور تر بود خیره شد ...

رنگ پریدش اجازه نداد شکایت از تلف کردن وقت بکنه ...

اون مرد عجیب در اوج جوونی ، پیر به نظر میرسید ...

چشماش فریاد چند قرن زندگی میدادن ...

سرش رو انداخت پایین و باهاش همقدم شد ...

سوهو هیچکدوم اینارو نفهمید ...

دستاش یخ کرده بود و از دنیای واقعی پرت شده بود توی جهنم افکار و میسوخت ... مونده بود بین کای و بکهیونی که از نبود چانیول معلوم نیس چه بلایی سرشون داشت میومد و سهونی که همین حالاشم هیچ امید به زندگی نداشت و اگر میفهمید چه غوغایی میشد ... همین حالاشم خسته بود و رفیق نیمه راه شدن چانیول خسته ترش کرد ... زمزمه هایی که اونموقع چان از نبودن خودش و بزرگی کردن سوهو برای سهون و کای میکرد داشت نفس ازش میگرفت و چه کابوسیه که راهی برای فرار نیست و باید تاب میاورد ولی تا کی ؟ ...

سوار اسانسور که شدن کیونگسو زل زد به سوهو ...

.هنوز نمیدونست که باید از حالش مطمئن باشه یا نه و از طرفی هم این تنها شانسی بود که بعد مدت ها بدست اورده نمیدونست اگه از دستش بدن کی میتونه دوباره همچین موقعیتی پیدا کنه...  کای باید طاقت میاورد ... باید .

با صدای تلفنش از فکر در اومدو گذاشتش کنار گوشش ...

_بله .......باشه...............ممنون.

به سوهو که منتظر نگاهش میکرد خیره شد...

_سیستما دستکاری شدن موقتا ...همه دوربینای اتاقی که کای توشه و راهروش خاموشه ... پونزده دقیقه کلا وقت داری ...قبل از اون باید برگردیم... حواستو جمع کن ... هویتت ثبت شدت رو دستکاری کردم ... تو کیم جونمیونی و تازه از خارج برگشتی ... خوشبختانه سازمان عکس واضح از شما نداره ولی اگر هر اتفاقی افتاد میتونی منو مقصر جلوه بدی ولی خودتو کای باید در امان بمونید .

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now