کلافه دستش رو بین موهاش فرو برد ...
از زمانی که اون جانگ ییشینگ لعنتی رو دیده بود تا الان سرگردون توی خیابونا میچرخید ... کابوس روز و شبش واقعا برگشته بود و ازش میخواست که اونو ببخشه یا حتی فراموشش کنه؟... از این مسخره تر کجا میتونست بشنوه و ببینه ؟ ... اون عوضی فکر کرده با این رفتاراش و حالم بده گفتناش میتونه کاری کنه که سوهو براش دل بسوزونه ؟
پاهاش رو بیشتر روی پدال گاز فشار داد...
+لعنت بهت جانگ ییشینگ...لعنت...ازم انتظار داری برات دلم بسوزونم وقتی که هیچوقت به دردای من اهمیت ندادی؟ برو به درک...کاش زودتر بمیری...کاش زودتر تو اتش جهنم بسوزی عوضی.
دستاش رو روی فرمون مشت کرد...یه زمانی نفسای سوهو به صدای اون قلب وابسته بود...ولی الان...حتی میتونست از حاله بدش خوشحال باشه...
کاش همینطور که اون میگفت میتونست به راحتی فراموشش کنه...ولی هر شب اون کابوسای گاه و بی گاهش بدنش رو میلرزونن...اون زخما انگار با میخ تو روحش حک شدن...
سعی کرد بغض گلوش رو قورت بده...اون عوضی ارزش ریختن حتی یه قطره اشکم نداره...ولی قبل از اینکه به خودش بیاد یه قطره اشک مزاحم راهش رو پیدا کرد و دیدش رو تار کرد...دستش رو برد جلو تا کنارش بزنه...
تا به خودش اومد متوجه چراغای ترمز ماشین روبروش شد...
سریع پاش رو روی ترمز گذاشت...ماشین باصدای بدی وسط خیابون ایستاد و باعث شد سوهو به سمت جلو پرتاب بشه...
نگاه ترسیدش رو به روبرو داد... فقط یکم مونده بود که به اون ماشین برخورد کنه...
نفس عمیقی کشید و ماشین رو گوشه خیابون پارک کرد...
سرش رو تکیه داد به فرمون و سعی کرد اروم باشه ...
گوشیش رو برداشت ...
کلی تماس از طرف سهون داشت...
شماره سهون رو گرفت ...
با اولین بوق صدای نگران سهون توی گوشی پیچید...
_هیونگ...هیچ معلوم هست کجایی؟
+ببخشید سهون یه مشکلی پیش اومد...اصلا متوجه گذر زمان نشدم...الان میام خونه.
_باشه منتظرم...
ماشین رو استارت زد و به سمت عمارت راه افتاد...
حدود یک ساعت بعد به عمارت رسید...تک بوقی زد و منتظر شد تا در رو باز کنن...ولی هر چی منتظر موند خبری نشد...عصبی دسش رو روی بوق گذاشت... نگهبان با عجله در رو باز کرد و تا کمر خم شد...
جلوتر رفت و ماشین رو کنار نگهبان نگه داشت و شیشه رو پایین داد...
نگاه خشمگینی بهش انداخت ...
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...