پاکته خالی سیگارشو مچاله کرد و پرت کرد رو میز... این دومین پاکتی بود که امروز تموم کرده بود ، حتی سیگارم نمیتونست ارومش کنه ...
+ کسی اون بیرون هست ؟!
با صدای گرفتش فریاد کشید و در کسری از ثانیه در باز شد و مرده چهارشونه ای جلوش ظاهر شد..
+ از اون پسره بکهیون خبری نشده هنوز ؟
-نه قربان هیچ خبری نیس ... میخواید یکی رو بفرستم بره دنبالش خبر بگیره یواشکی ؟
نیشخندی زد و لیوانه ویسکیشو سر کشید
+ نه نمیخواد همین که ازش خبری نیس یعنی کارشو داره خوب انجام میده
-ولی قربان ... من نگرانم دورمون بزنه؟
+دورمون بزنه؟!
با سرخوشی خندید و انگشته اشارشو اورد بالا
+ بزار برات یه چیزی رو روشن کنم ... هیچکس توی این دنیا نمیتونه منو دور بزنه ... میدونی چرا؟چون من دست میزارم روی نقطه ضعفه ادما و این قدرته منه ... قدرته جانگ ییشینگ .
نگهبان با تعجب خیره شد بهش ، این مرد پیچیده ترین ادمه روی زمینه ... جانگ پوزخندی به نگاهه پر تعجبش زد و با دست اشاره کرد بره بیرون ...
کریستاله روی میزو برداشت و لیوانشو پر کرد ...
خبری از اون پسر نیس ، پس داره کارشو خوب انجام میده ... اون احمق به قدری خودشو از نفرت پر کرده که قطعا نمیتونست فرار کنه ... فقط کافیه یکم دیگه صبر کنه فقط یکم ، بعده اون همه چی همونطور که براش نقشه چیده پیش میره و انتظار تموم میشه ، انتظاری که بارها قلبشو سوراخ کرده ، وقتی همه چیز تموم بشه دستشو میگیره و میبره قصری که براش ساخته ، قصری که همه چیش متناسب با اون ساخته شده ، پر از رنگای روشن ، پر از کتاب ، پر از نقاشی و هنر و ییشینگ نمیتونست جلوی خودشو بگیره تا هر دفعه خودشونو تصور نکنه ، وقتی که دستاشون بهم قفله و اون داره تند براش از نقاشیا و ونگوگ میگه ولی ییشینگ خودشو بین اون چشماش گم کرده و اخر سرم بین دستاش بگریتش و تقاصه دیوونه شدنه قلبشو از لباش بگیره...
*فلش بک*
نگاهشو به پسره سفیده رو به روش داد که چطور از برخورده بخاره شکلات داغ با پوستش لبخند میزنه ، هنوزم نمیفهمید کی و با کدوم نگاهش باعث شد برای اولین بار قلبش اینطوری بتپه ولی یه چیزو مطمئن بود ، اونو با تمامه وجودش میخواد ، میخواد فقط و فقط برای خودش باشه.
-نمیخوری ؟
به خودش اومد و دسپاچه لبخند زد
+ چرا میخورم
دستشو برد سمته شکلات داغه خودش ...
+ جونمیون
پسرک نگاهشو از لیوانش گرفت و داد بهش
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...