part 68

237 102 77
                                    

اول از همه میدونم پارت کمه و با توجه به پارتای بلند قبلی شکایت نکنید لطفا❤ ...
مریضم و حالم خوب نیس برای همین نتونستم کاملش کنم و با کمک کلارا ایشالا پارت بعدی اوضاعش بهتره 🌟🌼
مراقب خودتون باشید مریض نشید و اگرم امیکرون گرفتید حتما بعد از بین رفتن علائم مریضیتون مراقبت کنید چون عفونتش چند وقت طول میکشه تا کاملا خوب بشه 💛

نامطمئن به دو چهره‌ی جدید و وسایلی که نمیدونستن کاربردشون چیه خیره شد ... اصلا حس خوبی نداشت و بیشتر از اون اصلا انگیزه ای نداشت ...

اینکه اون همه دکتر و پرستار زور بزنن تا سهون بتونه دوباره یه نیمچه قدم برداره شبیه معجزه ای بود که حتی خدا هم قدرت انجامش رو نداشت ...

اهی کشید و خواست ویلچرش رو حرکت بده برگرده اتاق ولی سوهو مانعش شد ...

+باید انجامش بدی سهون .

-فکر نمیکنی تلاشت بیهودست ؟ با درست کردن این بساط وسط خونه فقط وقت خودتو بیهوده تلف کردی ؟

+کاریه که باید دیر یا زود انجا بدی ...

-وقتی تاثیری نداره چرا باید خودمو خسته کنم؟

-اینطوری فکر نکنید ... با امیدواری همه چی درست میشه ... ما با هم تلاش میکنیم و قطعا نتیجه میگیریم .

دکتر نه چندان مسن قدمی جلو گذاشت و با لبخند گفت ولی سهون حتی نیم نگاهی بهش ننداخت ... گوشش از این حرفا پر بود ...

سوهو شقیقش رو ماساژ داد ...

+اوه سهون دست از لجبازی بردار ... میخوای تا اخر عمرت روی این اهن قراضه بمونی ؟ واقعا از اینکه برای هر کار کوچیکی دست به دامن من و بقیه میشی خوشحالی ؟ خسته نشدی ؟

سهون لباش رو گاز گرفت و سرش رو انداخت پایین ... همیشه وقتی سوهو اینطوری باهاش حرف میزد بی‌دفاع میشد بخصوص که اکثرا حرفاش درست بود ...

+تمریناتتو انجام بده ... تو باید راه بری ... میبینی که برای خسته نشدنت گفتم بیان خونه ... پس زحماتمو هدر نده .

پر تحکم گفت و ویلچرش رو اروم هول داد جلو ...

+اون امادست دکتر لطفا شروع کنید .

پرستار جلو اومد و شروع کرد به بررسی ...

سهون با مظلوم ترین حالتش به سوهو خیره شد ...

-بهت گوش میدم ولی برو ... اینجا نباش .... نزار بیشتر از این جلوت از خودم و وضعیتم خجالت بکشم .

سوهو اهی کشید و کمی خیره نگاش کرد و در نهایت بدون حرف عقبگرد کرد ...

اعصابش حسابی بهم ریخته بود و جای جای این شلوغی از سهون پر شده بود ...

نگرانی ،ترس، استرس، ناراحتی و کلی حسای منفی تو مغزش داشتن رژه میرفتن و اون نمیتونست کاری کنه ...

𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓Where stories live. Discover now