-خیلی بزرگ شده نه ؟ اون بکهیونته ... تنها پسرت .
بکهیون با جمله یونگ تنش لرزید ...
زن همون نگاه یخ زدش رو به پسر شوک زده روی زمین داد ... یه نگاه کوتاه و سوزناک ... بعدم مثل تمام روزهای زندگیش چرخید سمت پنجره و به اون تک درخت پیرشده ی بیرون خیره شد ...
یونگ اه سنگینی کشید ...
-حتی به پسرتم ریکشن نمیدی ؟ .
پتو رو روش مرتب کرد و نگاه غم زدش رو ازش گرفت و رفت سمت بکهیون ...
+ چه نقشه کثیفی تو ذهنت داری ؟
بکهیون با صدای لرزونش بدون اینکه ثانیه ای چشمش رو از اون زن برداره گفت...
-نقشه ؟ ... این دفعه نقشه ای در کار نیس ... اون مادرته ، توام پسرش ... اون تنها زن زندگی منه ... من ...
بکهیون حمله کرد سمتش و نزاشت جملش رو کامل کنه ... از شدت عصبانیت سینش خس خس میکرد و دستاش میلرزید ...
یقش رو با دستای زنجیر شدش گرفت ...
+مادر من خیلی وقته مرده ... چند سال ...
-چند سال پیش بهت گفتن که اون توی تیمارستان پلیس مرده ... ولی میخوام ازت بپرسم که تو جنازش رو دیدی ؟ ... اصلا رفتی دنبالش ؟
بکهیون پلکش پرید ... رفته بود ؟ ... نه ... اون روزا انقدر درگیر زندگی و زنده موندن و انتقام بود که مادرش براش اهمیت نداشت ... به حد کافی اون مادر رو توی کابوساش میدید ...
+ تو فکر کردی چی از من میدونی ؟ ... تو یه هرزه ...
یونگ دهنش رو گرفت ...
-بهت گفتم اینجا داد و فریاد راه ننداز ...
رو کرد به افرادش ...
-دهنشو ببندین ، ببرینش جایی که بود ...
مرد چارشونه ای سریع جلو اومد و بعد بستن دهنش با چسب ، زنجیر دستش رو کشید بردش سمت طبقه بالا ...
یونگ نگاهش رو داد سمت زن و سعی کرد لبخند بزنه ...
-عزیزم میبینیش ؟ خیلی زبونش تند و تیزه ، توام قبلا این شکلی بودی ... اون خیلی شبیه توعه ... نگرانش نباش ، نمیزارم اسیبی ببینه .. اون الماس منه ، مثل تو که تمام وجود منی ، وقتی اروم شد بازم میارمش پیشت .
یه جوری بود که انگار داره با دیوار حرف میزنه ولی عادت داشت ... سالها بود که تنها یونگ حرف میزد ، بدون هیچ نگاه و ریکشنی ... شاید این تاوان اشتباهات خودش بود ... شاید !
بکهیون با عصبانیت صدا در میاورد و سعی میکرد خودش رو ازاد کنه ولی تاثیری نداشت ...
یونگ وارد اتاق شد و نگاه خسته ای بهش انداخت ...
-تا شبم زور بزنی اونا باز نمیشن فقط دردت میاد و دستات رو کبود میکنی ... قدر زیباییت رو بدون .
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...