ووت و کامنت لطفا فراموش نشه 🧡💛حواسم هست که بازم ووتا و کامنتا داره کم میشه
سهون از ماشین پیاده شد و به اطراف خیره شد ...
یه نقطه کور توی یه منطقه دور افتاده ...
هنوزم نمیدونست اینکه قبول کرده اون مرد پشت خط رو ببینه کار درستیه یا نه ولی یه حسی باعث میشد به سمتش جذب بشه ...
چند قدمی به جلو برداشت و زمین نیمه خاکی نیمه اسفالت رو رد کرد ...
با دیدن وسایل بازی خراب و زنگ زده تازه متوجه شد که اینجا قبلا پارک بوده ...
ولی چرا خالی بود ؟ ... انگار که سالهاست کسی این اطراف پیداش نشده ...
اهمیتی نداد و رفت نشست روی نیمکت چوبی پوسیده که علفای هرز دورش رو گرفته بود ...
نگاهش رو به ساعتش داد ...
+ امیدوارم سر موقع بیای من اصلا حوصله و صبر ندارم .کلافه پاش رو تکون داد ...
باید زودتر میرفت خونه ی اون عوضی ... حتی شده تنها ...
به یکی سپرده بود از طریق تلفن سوهو ردش رو بزنه ... ولی نمیدونست که امکانش هست یا نه ...
اهی کشید و دستش رو تکیه گاه سرش کرد ...
مخش داشت منفجر میشد ...-فکر کردم نمیای ...
با صدای دو رگه ای سرش رو اورد بالا و بهش خیره شد ...
یه مرد چارشونه ... موهای مشکی ... چشمای کشیده ... خط فک تیز ...
چشماش چند ثانیه روی جای سوختگیی که گوشه ای از گردنش رو تصرف کرده بود موند... رد سوختگی از گردنش تا قسمتی از ساعدش ادامه داشت ...
-خیلی شبیه منی ... خیلی ...
+ ادمای زیادی هستن تو دنیا که چهره هاشون شبیه همدیگست .
به سردی گفت و نگاهش رو ازش گرفت ...
+ هر حرفی داری بزن من باید برم ... سرم شلوغه .مرد لبخندی زد ... تماشای پسرش اونم وقتی انقدر بزرگ شده و قد و قامت گرفته زیادی جذاب بود ... اصلا کدوم پدری از تماشای پسرش لذت نمیبره ؟ ...
نشست کنارش و خیره شد به نیمرخش ...
چقدر همیشه ارزو داشت بزرگ شدن سهون کوچولوش رو ببینه ... ولی ادمای پست دنیا نزاشتن دلش به خانواده کوچیکش خوش باشه ...
-خیلی بزرگ شدی ... دیگه برای خودت مردی شدی ... بچه که بودی همیشه دلت میخواست قدتت بلند بشه و منم میزاشتمت روی شونه هام ولی حالا خودتو ببین ؟ از منم بلند تر شدی ...
+سعی نکن با این حرفا روم تاثیر بزاری چون هیچ ارزشی برام نداره ... برو سر اصل مطلب ... کی هستی ؟ چی میخوای ؟-پدرتم ... پدر واقعیت ...
سهون نیشخندی زد ...
+ پدر من مرده ... یه سال و دوسالم نیس ... این قضیه برای سالها پیشه ، حتی من یادم نمیاد اون ادم چه شکلی بوده .
YOU ARE READING
𝑬𝒎𝒑𝒆𝒓𝒐𝒓
Actionهمه چیز از یه نقطه شروع میشه به اسم نفرت ... نفرت از خودمون ، نفرت از زندگیمون ، نفرت از گذشته و ایندمون و نفرت از اون ... اون کیه؟ ... اون همون نقطه شروع منه ... کسی که قراره پایان من باشه یا شایدم بهتره بگم پایان هر دومون ... 🔥 امپراطور 🔥 ✔کاپل...