خواهشا نظرات رو بهتر کنید!!!!
خواهش!قسمت ششم – نقشه
هنوز اخمو بود و چند قطره اشکی که توی چشماش جمع شده بود پاک کرد و با چشم های شکلاتیش بهم نگاه کرد:" نمیدونم... اگه همه اون حرفا نقشه باشه و اونا از قصد می خواستن که من بشنوم چی؟"
" فکرنکنم. ایده ای که من دارم ساده و موثره... اونا همه جوره احمقن. اما بهرحال یه نقشه یدکی هم آماده می کنم برای مواقع ضروری."
بعد چرخیدم، نگاهی به اطراف انداختم و گفتم:" اینطور که معلومه تو تخت خوابت رو آوردی اما من باید یکی بخرم همینطور چیزای دیگه مثل، یخچال، میز و وسایل دیگه. میخوام که تو کارای دکور خونه رو انجام بدی."
شونه ای بالا انداختم:" به عنوان پرداختی وقتی که صرف می کنی و کاری که انجام میدی من از مبلغی که تو اصرار داشتی به عنوان مقداری که کمتر از من برای خونه گذاشته بودی بهم بدی کم می کنم."
دماغش رو بالا کشید، هر چند هنوزم گرفته بود اما یه لبخند محو زد:" منصفانه س. فقط بعدش، باید قرارمون رو برای مبلغی بذاریم که من باید بعنوان سهم شراکتم از وسایلی که برای خونه می خریم بدم... چون حسابم تقریبا خالی شده."
یکم عصبانی شدم:" میشه این گرو کشی رو تموم کنی؟"
جلوتر اومد و با جدیت گفت:" اگه بخوای اینطوری پولت رو خرج کنی تا آخر ماه باید شغل گدایی رو شروع کنی! درضمن منم پول دارم خیلی راحت هم میتونم پس بدم فقط باید صبر کنی حقوقم و بیمه ی پدرم رو بگیرم. من میتونم کارای خودم رو راست و ریست کنم نیازی به کمک مداوم ندارم. سعی کن بفمهمی."
تایید کردم:" متاسفم منظوری نداشتم... میدونم که می خوای مستقل ب..."
حرفم رو قطع کرد و گفت:" خیلی خب. فراموشش کن. من همیشه یکم آتیشی ام." و لبخند کمرنگی زد.
خندیدم:" آره میدونم آقای هنرمند، نباید اونطوری باهات حرف میزدم." از بازوش دنبال خودم کشیدمش:" حالا بلند شو باید سریع عمل کنیم! من یه تختخواب واسه امشب میخوام."
غرغر کرد:" چرا من؟ من خسته ام و میخوام وسایلم رو مرتب کنم. درضمن ما باید مراقب دور و اطرافمون باشیم. بهتره یکیمون اینجا بمونه که اونم منم."
"نکته خوبی بود. اونا ممکنه این اطراف باشن. دقیقا برای همینم هست که نمیشه تو تنها اینجا بمونی. بلند شو. پیتر حتی ممکنه این روزا برای دیدنت بیاد که بتونه به این بهونه یه نگاهی هم به خونه بندازه. اما الان باید روی مشکل غم انگیز تهیه هرچه سریعتر تختخواب برای من تمرکز کنیم! میدونی خواب چقدر برای شفافیت پوست مهمه؟؟"
-
بیرون رفتیم و وقتی برگشتیم کلی وسیله خریده بودیم که داشتن با کامیون به داخل منقلشون می کردن. وقتی وسایل رو می آوردن سوهو کنارشون ایستاد و مشخص کرد هرچیز رو کجا بگذارن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Last Keeper + Season 3 updating 🔰
Gizem / Gerilimخونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک...