17. V

1K 237 255
                                    

تو بیوم لیست آپ گذاشتم. یادم بندازید دوشنبه ها مرتب آپ کنم. رای بدید! فالو فراموش نشه!

داستانِ "جئون را بین"

630 سال قبل...

قسمت هفدهم – V (وی)

وقتی که رابین و جونگ گوک ترجیحا در سکوت برای رفتن به اتاق آقای جئون در حال عبور از بین مردم بودن، صدایی عصبانی اونا رو متوقف کرد.

"جئون جونگ گوک...!" این صدای نینا بود که داشت بهشون نزدیک میشد.

جونگ گوک زمزمه کرد:" لعنت، اون دیگه از کجا پیداش شد!"

را بین کمی شوکه شد. خب به جونگ گوک حق میداد که الان نخواد دوست دخترش رو ببینه اما اون جمله کمی سنگین بنظر می رسید.

نینا دستش رو به کمرش زد و جلوی جونگ گوک ایستاد:"چطور جرات کردی؟ ها؟ چطور جرات کردی اینکارو با من بکنی؟ تو نمیفهمی که این ماموریت تا چه حد خطرناک بوده! نباید پیشنهاد می کردی که با اون بری!"

بعد به سمت رابین چرخید و گفت:" فکر می کردم تو دختر بی آزاری هستی اما... چطور میتونی زندگی اون رو بخاطر امنیت خودِ بدبختت بخطر بندازی؟ من همیشه بر ضد کسایی بودم که تو رو مغرور و خودخواه می دونستن اما اشتباه می کردم..."

جونگ گوک سعی کرد آرومش کنه:" کوش کن نینا..."

اما اون دختر خیلی جدی به سمتش چرخید:" حتی فکرشم نکن که دوباره با من صحبت کنی! " بعد چرخید و به سرعت دور شد.

رابین شوکه شده بود، اون نمی خواست زندگی جونگ گوک رو بخطر بندازد. اون حتی نمی دونست که چه اتفاقی قرار بود بیفته! مردم بهشون زل زده بودن و جونگ گوک بعد از یه دندون قروچه دنبال دختر دوید و دستش رو گرفت:" نینا..." اما نینا چرخید و هلش داد:" بهت گفتم از من فاصله بگیر گرگ عوضی!"

جونگ گوک که بنظر می رسید خشم و نوعی خوشی تو صورتش باهم ترکیب شده دستش رو پس کشید:" پس مشکلت اینه؟! خوبه! باشه پس برو. برو پی کارت!!" بعد به سمت رابین چرخید و گفت:" از این طرف بیا." و با عصبانیت شروع به راه رفتن کرد.

را بین به دنبالش دوید و گفت:" صبر کن جونگ گوک!" و وقتی تو مسیر خلوت تری بهش رسید ادامه داد:" ببین من متاسفم که..."

اما جونگ گوک داشت نیشخند میزد:" نه، باید بگم نمیدونم چطور ازت تشکر کنم که باعث شدی بتونم از شرش خلاص بشم! " اما وقتی متوجه نگاه متعجب را بین شد لحنش رو از شاد به دلگیر تغییر داد:" وقتی نمیتونه تصمیمی که من گرفتم یا چیزی که هستم بپذیره، فایده بودن با اون چیه؟"

اما با دیدن که پسری داشت از سمت دیگه ی راهرو نزدیک می اومد جونگ گوک حرفش رو تغییر داد:" اون "ته هیونگ" محافظ سابق توه. فکر نکنم کسی جرات کرده باشه بهش بگه چه اتفاقی افتاده. اونم داره به اتاق پدرم میره. اونا ممکنه از تو بخوان که بهش بگی."

Last Keeper + Season 3 updating 🔰Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon