44. جادوگر

527 138 48
                                    

نیروانا، زمان حال

قسمت چهل و چهارم – جادوگر

کریس هم پشت سر سمفونی وارد شد اما کمی دور تر از ما ایستاد تا تماشا کنه.

فانتوم آروم کمی عقب کشید تا نشون بده قصد بدی نداره:" نمیخوام بهش صدمه بزنم. فقط می خواهم حقیقت رو بشنوم... کامل."

" اشکالی نداره بچه ها." سوهو که این رو گفت من و تهیونگ با نگاه کوتاهی به هم، از جلوش کنار رفتیم اما من اخمم رو حفظ کردم.

فانتوم جلو اومد:" از اولِ اولش برام بگو." و برای نشستن رو به روی سوهو برای خودش صندلی کشید و بقیه هم به طبعش همین کار رو کردن... به جز من و تهیونگ که بنظر نمی رسید هیچکدوم تو اون شرایط علاقه ای به راحت نشستن داشته باشیم... و کریس که دور از جمع به سوهو زل زده بود.

سوهو که بنظر می رسید به فانتوم اعتماد داره شروع کرد و از زخمی شدنش توی شبی که برای بدست آوردن تسلم رفته بود، تا حرفی که ویلسون در مورد گرگینه ها و اینکه افراد خاصی هستن که میتونن کنترلشون کنن و ... تجربیات توی سفرش تعریف کرد.

و بالاخره جمله اش رو اینطور به آخر رسوند:" از اونجایی که شخصا فکر می کردم یه کنترل کننده گرگینه ها یا همون آلفا هستم و امشب هم ماه کامل بود، از قبل منتظر یه اتفاق خاصی بودم."

جونسو اعتراض کرد:" چطور همچین چیزی ممکنه؟ زخم های در گیری با یه گرگینه که درحالت انسانیش بوده باعث هیچ چیزی نمیشن. به علاوه اصلا این زخم هایی که میگی کجا هستن؟ جای خیلی خصوصی ایه؟؟؟"

و نیشخند بدی زد.

سوهو اینبار خیلی جدی گفت:" زخم ها جای چنگ های اون گرگینه روی صورتم بودن و خود به خود در عرض مدت کوتاهی خوب شدن... ویلسون به من گفت افرادی هستن که نوع ویژه ای از خون دارن که مواجه شدن اونا با یه گرگینه با دیگران متفاوته و من یک پدیده ی خیلی کمیاب هستم. البته شایدم بخاطر بیماری سرطان خون باشه که داشتم چون در اون بیماری سلول های خون شکل خاصی پیدا می کنن."

تهیونگ که انگار ضربان نداشته ی قلبش متوقف شده بود شروع کرد:" تـ..ـو سرطان داشتی؟"

سوهو خیلی عادی جواب داد:" آره قرار بود تا یکی دو ماه دیگه مرده باشم تا اینکه نامجون من رو تو این حالت نامیرا* گیر انداخت."

*نامیرا: کسی که نمی میره.*

و قبل از اینکه کسی چیز دیگه ای بپرسه سوهو ادامه داد:" همونطور که می گفتم، من منتظر یه چیزی بودم و اون اتفاق افتاد. همین که ماه بالا اومد میدان دیدم تغییر کرد. "

بیاد چیزی که دیده بودم افتادم. درست باید همون لحظه ای بوده باشه که چنین اتفاقی افتاده بود.

سوهو ادامه داد:" خب من قبل از اون هم با دید خوناشامیم داشتم خیلی خوب می دیدم اما ناگهان همه چیز خیلی واضحتر شد. مثل روزِ روشن نبود... اما می تونستم دیدمُ به چیزی شبیه مادون قرمز تغییر بدم و تمام موجودات توی جنگل و هر چیزی که حتی ذره ای گرما داشتن رو قرمز ببینم و می تونستم صدای خزیدن یک کرمُ سه متر زیر زمین بشنوم حرف هام واضح هستن؟"

Last Keeper + Season 3 updating 🔰Donde viven las historias. Descúbrelo ahora