این قسمت شرط رای نمیذارم چون قبلی رای اش رسیده بود ولی بی خبر بودم دیر اپ کردم. لطفا یاد من بندازید من نمیرسم هی چک کنم 🍀❤
چند تا نکته برای یادآوری: توتمی که دست رابین بود، یه تیکه چوب صافه. یه چوب گرد با قطر 1 سانت و ارتفاع 5 سانت. بالاش یه قلاب داره که یه زنجیر ازش رد شده و میشه اون رو از گردن آویزون کرد اما توتمی که دست کوکی و ییشینگ ایناس شکل عروسک خیمه شب بازی...
درحال سفر، زمان حال
قسمت بیست و سوم – عالیجناب
وقتی از خواب پریدم با نگاه به اطراف متوجه شدم بین کوه ها بودیم. فکر کردم حتما جایی که بودیم امن نبوده و اونا جا رو عوض کرده بودن... و بنظر می اومد من باز هم به طرز خجالت آوری چند متری توسط ییشینگ جا به جا شده بودم.
هوا گرگ و میش بود بود و بخاطر پریدن از اون کابوس سر درد خفیفی داشتم.
صدای وی کمی شوکه ام کرد:" ببین کی بالاخره بیدار شده." انگار تازه داشت به جایی که بودم نزدیک میشد.
کمی چشم هام رو مالیدم و گفتم:" خیلی هم نخوابیدم. نزدیک سپیده دمِ پس فقط 2 یا 3 ساعت بوده."
ییشینگ در حال جا به جا کردن تخته پروازیش خندید:" سپیده دم، ها؟ میشه بپرسم چطور متوجه این نکته شدی؟"
از این نوع سوال خوشم نیومد اما جواب داد:" خب خورشید داره بالا میاد دیگه، این که واضحه. فکرکنم دیگه وقتشه یه جایی رو برای شما رفقا پیدا کنیم که از نور خورشید در امان باشید! بلکه چند ساعتی دست از سر من بردارید!"
این ها رو گفتم تا بهشون نشون بدم مطمئن هستم.
ته هیونگ رو به ییشینگ خندید:" از این لحن حق به جانبش موقع حرف زدن خوشم میاد!" بعد به سمت من چرخید و مثل معلم ها گفت:" جهت اطلاعت، الان غروب خورشیده که معنیش اینه که تو کل روز رو خواب بودی. منم در طول روز تویه جنگل مخفی شده بودم درحالی که ییشینگ تو رو تا اینجا آورد. من تازه رسیدم اینجا."
در حالی که صاف تر می نشستم پرسیدم:" تمام روز؟!" اون کابوس لعنتی انگار یه بی هوش کننده بود، هر چند سوال مهتری برای پرسیدن داشتم:" اما ییشینگ چطور تو نور روز بیرون بوده؟"
"چرا نتونه، اون که خونآشام نیست. اگه سر انگشتی هم حساب کنیم، اون تا الان تقریبا 18 ساعت تو رو جلوی تخته نگه داشته احساس نکردی قلبش میتپه؟"
حق با اون بود اما ذهن من به اندازه کافی مشغول بوده که متوجه نشم.
" نه توجه نکردم آقای خردمند! تو هم نیازی نیست با من مثل معلما رفتار کنی. شما ها دارید من هر جا که می خوایید می برید بدون اینکه به خودم یک کلمه بگید. " عصبانی بودم:" منم به این خاطر ازتون قدر دانی نمی کنم!"

VOCÊ ESTÁ LENDO
Last Keeper + Season 3 updating 🔰
Mistério / Suspenseخونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک...