"قسمت پنجاه و چهارم"(گورستان سیدر گروو_نیویورک)
(2021/03/11; 09:00)"نگاهش غمزده روی لبهای خندان او ثابت شده بود؛ بیرحم دنیایی بود که وعده خوشی میداد بیخبر از روزی که مردی مقابل خندههای خواهرش به گریه میافتاد!"
"یک تناقض بزرگ و یک پارادوکس دردناک؛ زنی به زیبایی میخندید و مردی با اندوه به گریه میافتاد!"
نگاهش از دندانهای ردیف و صدفگون او گرفته شد؛ سوهیونگش به ندرت میخندید، شاید چون میدانست لبخندش دلبرانه دلها میریزد، شاید چون میدانست خندههایش میان خاکستری موهای مرد افسر نشان، خاکستر میشود...
یونگی و امان از مرد شکستهی مقابل تابوت او!افسر مینی که حالا با حالی پریشان و شانههایی افتاده، کنارش متوقف شده بود و خیره به خواهرش ماتش زده بود، بیآنکه حتی بتواند قطره اشکهایش را هدیهی زن کند!
یونگی هنوز هم عاشقش بود، هنوز هم او را میپرستید و آن از نگاه ناباورش بیداد میکرد؛ اما عشقش به چه قیمت بود؟ جثهای که میان تابوت میپوسید؟
-دیر رسیدم... دیر رسیدم تهیونگ.
صدای شکستهی مرد، قلبش را فرو ریخت.
هر دویشان دیر رسیده بودند و حالا چه دردناک مرد مو خاکستری هم خودش را مقصر مرگ او میدانست.
پاسخ اعتراف پر بغضش، سقوط نگاه تهیونگ روی خاک مردهی زیر پایشان بود، همان خاک سرسبز شده که ندا از زندگی میداد بیخبر از گورستانی که در آن رشد کرده بود!
-دیر رسیدم...آب دهانش را تلخ شده فرو داد و بیتوجه به خشکی سوزناک گلویش لب پایینش را گزید؛ اگر یونگی زبانش را نمیبرید، باز هم میبارید!
-میدونستم نمیخواد... نمیخواد من رو ببینه، فکر میکردم قراره با قیافهی اخم کردهی حق به جانبش مواجه بشم... فکر میکردم مثل همیشه میخواد بگه "اینحا چه غلطی میکنی" اما...
فرو ریخت و بغض سد رهایی آوای صدایش شد...
مرد مو خاکستری خفه شد!
-نمیدونستم قراره با صورت یخزدهاش بهم لبخند بزنه...
انگشتهایش را روی فاصلهی میانی چشمهایش قرار داد و بیتوجه به اشکهایش لبهایش را روی هم فشرد:
-من نمیدونستم... کیم... نمیدونستم.
نفسش را با صدا رها کرد و نگاهافتانش را از سبزههای سرما زدهی زیر پاهایش گرفت؛ گویا آسمان هم به حالشان منجمد شده بود؛ چنانکه اشکهایشان میان سرمایش بخشکد و نفسهای پر دردشان بخار شود!
YOU ARE READING
INRED | VKOOK
FanfictionIn Red - سرخپوش جونگکوک جئون، رئیس زادهی بند هشتم زندان گری سی! کسی که توی سلولهای اون زندان بزرگ شده بود و حالا یک تازه وارد توی بند هشتم، همه چیز رو بهم ریخته بود! 🔞🃏⛓ تازه واردی که بدون هیچ ترسی مقابلش میایستاد و با گستاخی جوابش رو میداد ا...