" قسمت شصت وششم ""نگاه خندان و چین افتادهی پیرمرد!"
نگاه کم سوی او را نداشت، پیرمرد کجا بود که نگاه مفتخرش را نثار نوهای کند که چون رئیس سابق بازگشته بود؟ که بندی را به صدا وا داشته بود که در سکوتش مرده بود؟!
آب دهانش را فرو داد، صداها شدت گرفته بودند، نارنجیپوشان فریاد شده بودند و "دردناک زمانهای بود که مردمانش برای رهایی و دادخواهی به دنبال بهانه بودند؛ اگر ظرف حامل موش شناور کوچک بر زمین واژگون نمیشد، صدایی از آنها در میآمد؟!"
"زندانیان ترسیده بودند، با دردهایشان خو گرفته بودند و بیرحمی و بیعدالتی عادتشان شده بود، آن ظلم باورشان و شکنجهها شاملشان شده بود؛ چنان که اگر آن سینی سکوت را نمیشکست،آنها در ظلم بزرگان میان سکوتشان میمردند و خم به ابرو نمیآوردند."
اما حالا آن عدل و انصاف خواهی قلبش را فشرده بود؛ گرچه مجرم بودند اما آنهایی که از انسانیت بو برده بودند و به اشتباه در قفس افتاده بودند پس چه؟!
نگاهش گرهی شیوون شد، مرد بلند قامتی که از میان جمعیت با نگاهی پر شور خیره به او مانده بود، او هم فریاد میزد، مشتش را گره کرده بود اما نگاهش به او بود، نگاهی راضی، نگاهی متشکر... شاید.
یانجون گوشهای از آشپزخانه تکیهاش را به دیوار داده بود، حالش بهتر بود، لبخند بر لب بود اما جلو نمیآمد؛ حق هم داشت برای نگاههای سنگین و دستهای آلودهی نارنجیپوشان، بی اندازه ظرافت داشت!
نگاهش دنبال نامجون به تکاپو افتاد، نبود!مگر میشد پزشک سرشناس یک بند از شامش بگذرد و خودش را آن جشن و پایکوبی دریغ کند؟! نامجون کجا از آن خراب شده بوده؟!
-اینجا چه خبره؟!صدای فریاد جکسون، فریادها را شکافت!
جکسون و نیم تنهی ورزیده و برهنهاش؛ جکسون و نگاه مغرور و گستاخش، کجا از آن زندان را گرفته بود که به ریاستش میبالید؟!
فریادها شکافته شد، اما ته نشین نه...
نارنجیپوشان هوادار رئیسبند سابق فریاد میزدند اما چند بزدل حقیر به سکوت رسیده بودند!
جکسون قدمهایش را جلو کشید و نگاهی ناباور به فاجعهی رخ داده انداخت؛ حق داشت اگر فرو بریزد، کاری از دستش بر نمیآمد کم بودند و آنها به اندازه موهای سرش!
YOU ARE READING
INRED | VKOOK
FanfictionIn Red - سرخپوش جونگکوک جئون، رئیس زادهی بند هشتم زندان گری سی! کسی که توی سلولهای اون زندان بزرگ شده بود و حالا یک تازه وارد توی بند هشتم، همه چیز رو بهم ریخته بود! 🔞🃏⛓ تازه واردی که بدون هیچ ترسی مقابلش میایستاد و با گستاخی جوابش رو میداد ا...