" قسمت هفتاد وهفت"(گریسی_ سالن ملاقات؛ ۲۰۲۲/۰۱/۰۳)
_آخرین ملاقات_تا سالن ملاقات دویده بود؛ "کم آورده بود، دویده بود.
نگاهش شکسته بود، دویده بود.
دستهایش به لرز افتاده بود، دویده بود.
وجودش میان سرما منجمد شده بود، دویده بود.
زمین خورده بود، دویده بود.
دویده بود و حالا بالاخره، رسیده بود!"
بالاخره به مردی رسیده بود که آنسوی میز انتظارش را میکشید، با چهرهای از هم پاشیده، نگاهی که لرز به دلش میانداخت و اخمهایی که با درد میان هم پیچیده شده بودند.مَردش، در پوششی آشنا که بوی خودش را میداد؛ افسرش لباسهای او را به تن کرده بود. به یاد داشت، به یاد میآورد، به
همراه هانایشان به خرید رفته بود و آن کت چرم غرق شده در سیاهی سلیقهی دخترک بود؛ حال چه بیرحمانه میان هیکل تهیونگش و پدر دخترک خوش سلیقه میدرخشید، چنانکه گویا از بدو برای او دوخته شده باشد؛ چنانکه اگر اولین دیدارشان بود، باورش نشود آن مرد میتواند همانقدر با کت چرم دل میرباید، در میان کت و شلوار هم بدرخشد!
"تهیونگش زیبا بود، حتی سقوط کرده میان درد..."
پاهایش مقابل میز قفل شدند، چراکه نگاه او بالا کشیده شد؛ لحظهای سکوت، بینفسی و تلاقی نگاهی که قلبش را فرو ریخت.
دستهای نگهبان، شانههایش را رها کرد و صدایش، ترکی به قلبهایشان افزود.
-پونزده دقیقه..."عادت داشت، عادت داشتند؛ عادت داشتند که سهمشان از عاشقی پانزده دقیقهای باشد که به کوتاهی پلک بر هم زدن میگذرد!"
"عادت داشتند که سهمشان از دلباختگی نگاههای پر حسرتشان باشد، آغوشهای ترسیده از قضاوت شدن، بوسههای سنگین از نگاه و همخوابی دو جسم در هم شکسته با وحشت مرگی دیگر؛ عادت کرده بودند، به آن عاشقی نکردن با حسرت عاشقی، عادت کرده بودند!"
نگاه تهیونگ مرده بود، روی ابریشمهایش...
گویا تنها نگاهش کافی بود تا صدای اشکهایش گوش پسر کوچکتر را ناشنوا کند؛ جونگکوک هم فهمیده بود، نگاه افسرش روی موهای او تکه تکه شده بود.
پشت میز قرار گرفت و بالاخره، سکوت و تنگنای اطراف شکسته شد:
-اینجا... چیکار میکنی؟
"اما مرد بزرگتر بیزبان شده بود، گویا او را کر کرده بود که خودش لال شود!"
YOU ARE READING
INRED | VKOOK
FanfictionIn Red - سرخپوش جونگکوک جئون، رئیس زادهی بند هشتم زندان گری سی! کسی که توی سلولهای اون زندان بزرگ شده بود و حالا یک تازه وارد توی بند هشتم، همه چیز رو بهم ریخته بود! 🔞🃏⛓ تازه واردی که بدون هیچ ترسی مقابلش میایستاد و با گستاخی جوابش رو میداد ا...